#پارک_پارت_43
- باشه،برو.
- خدافظ.
- خدافظ.
آل استارهای قرمزمو پوشیدم و از خونه رفتم بیرون که دیدم تکیه داده به ماشینش.
یه شلوار جین پوشیده بود،یه تیشرت سفید که روش یه پیرهن آبی رنگ شلوارش پوشیده بود و فقط دکمه اولیشو بسته بود و آستیناشو هم تا آرنج بالا زده بود،با آل استار سورمه ای.عینک مدل SPY آبی هم زده بود.رفته جلو و سلام کردم:
- سلام پرشیا خان.خوبی؟
- اِ سلام.خوبم.تو خوبی؟تو هم به جمع پرشیا گویان اضافه شدی؟
- خوبم مرسی.آره دیگه.
خندید و گفت:
- عینکشو.
منم خندیدم و گفتم:
- آره،مثل مال توئه.بریم؟
- آره،سوار شو بریم.
وقتی که سوار شدیم،گفت:
- کجا بریم؟
- نمیدونم،تو منو آوردی بیرون.خودت بگو کجا بریم.
بعد از کمی فکریدن،گفت:
- میای بریم پارک؟از اون روز که تو هم اومده بودی دیگه نرفتم.
- آره.فکر خوبیه.منم فقط همون بار اول رفتم.
romangram.com | @romangram_com