#پارک_پارت_37
- اولا من تنهایی بهم نمیچسبه،باید بخوری.دوما آرتا با من.نگران نباش.
با این حرف من،اونم شروع کرد به خوردن.تهِ ظرفو که در آوردیم،انداختمش توی سطل زباله و رفتیم سمت ماشین.
وقتی رسیدیم در خونمون،برگشتم سمتش و گفتم:
- واقعا مرسی ارشیا.خیلی خوش گذشت.بابت آلوچه ها هم دستت درد نکنه.
- قابلتو نداشت.راستی مطمئن باشم که دیگه هر حرف بی ربطی رو درمورد من باور نمیکنی؟
- آره.مطمئن مطمئن باش.
- مرسی.حالا هم بدو که دیرت شد.
اومدم از ماشین پیاده شدم که گفت:
- آرتی.
برگشتم طرفش،کاغذیو گرفت سمتم.گرفتمش و گفتم:
- چیه؟
- شمارمه.شاید لازمت شه.
- باشه.ممنون.
اومدم پیاده شم که دوباره گفت:
- آرتی.
- چیه؟
لبخندی زد و گفت:
- مواظب خودت باش.
- چشـــــم.برم؟
romangram.com | @romangram_com