#پارک_پارت_26
آرتا هم مثل اینکه میخ گذاشته باشن زیر پاش،از جا پرید و گفت:
- اِ،بهار خانوم شمایین؟
- با اجازتون.
- ولی خوب شد دختره رو پروندینا،فکر نمیکردم اینقدر افاده ای باشه.
- ولی شما که گفتی دوسش داشتم؟
- نه بابا،فکر کردم شما غریبه ای،گفتم دوسش داشتم که ریا نشه.
دِلی – حالا بشینین همینجور سرپا وایسادیم.
بعد از اینکه نشستیم،هر کودوممون یه چیز سفارش دادیم که آرتا گفت:
- از کجا فهمیدین من اینجام؟
من – هیچی بابا.بهار گفت یه قرار بذاریم با بچه ها همدیگرو ببینیم،منم گفتم بیایم اینجا.چمیدونستم جنابعالی با دوست دخترت اینجایی؟
شایان – اه اه آرتا.دوست دختر نگرفتی نگرفتی؛حالا هم که گرفتی این دماغو رو گرفتی؟از کجا پیداش کردی؟
آرتا خیلی جدی گفت:
- از تو جوب آب.
هممون خندیدیم که آرتا گفت:
- چرا میخندین؟جدی گفتم.از تو جوب آب پیداش کردم.
شایان با خنده گفت:
- یعنی چی از تو جوب آب پیداش کردی؟
آرتا – بابا،یه روز تو خیابون بودم،دیدم یه دختره افتاده تو جوب.رفتم پیشش گفتم خانوم مشکلی پیش اومده؟گفت داشتم با تلفن حرف میزدم،جلومو ندیدم یهو افتادم تو جوب.گوشیشو هم گم کرده بود و داشت دنبال میگشت،که دیدم افتاده اون طرف تر.رفتم براش آوردم و بهش دادم،بعدم کمکش کردم که بیاد بیرون.بعد شمارمو دادم بهش،گفتم اگه مشکلی پیش اومد بهم زنگ بزنین،خوشحال میشم کمکتون کنم.اونم شمارمو گرفت و یه مدت با هم در ارتباط بودیم،تا امروز که اومدیم بیرون و بقیشم که میدونین.
ما ها که دیگه از شدت خنده داشتیم لای انگشتامونو گاز میگرفتیم.ملت توی کافی شاپم داشتن با تعجب نگامون میکردن که بالاخره با تذکر پیشخدمت اونجا،نیشامونو به زور بستیم.
romangram.com | @romangram_com