#پارک_پارت_24
شایان – ایول.من پایه ام.
دلی – منم پایه.
شادی – منم چهارپایه.
بهار – نه آرتی.بیخیال.چیکارش داری؟
من – نخیر.این درسی میشه که دیگه به من دروغ نگه؛بعدم بره یه درستشو پیدا کنه؛نه اینو.اَه اَه.
شایان – حالا چیکار میخوای بکنی؟
برگشتم طرف بهار و گفتم:
- بهار کار خودته.
- من؟من چیکار کنم؟اصلا چرا من؟
- ببین،آرتا تورو نمیشناسه.بعدم تو رشتت بازیگریه.برو جلو بگو عشقم بهم خیانت کردی؟این دختره کیه باهاش اومدی بیرون و این حرفا.
- از دست تو.باشه.
- با گوشیت به من زنگ بزن،بذارش تو جیبت تا ما هم بفهمیم.
- باشه.
با گوشیش بهم زنگ زد،بعدم گذاشت تو جیبش و رفت جلو:
بهار – آرتا…
آرتا - بله…ببخشید شما اسم منو از کجا میدونید؟
بهار - هیـــــــــــن.خودتو نزن به اون راه.خیلی پستی.تو به من گفتی میری عیادت دوستت که تو بیمارستانه.حالا اینجا؟با این دختره؟لابد اینجا هم بیمارستانه.
دختره – آرتا این کیه؟جریان چیه؟
آرتا – من نمیدونم آتی.خانوم اشتباه گرفتی.بفرمایید.خدا روزیتو جای دیگه بده.
romangram.com | @romangram_com