#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_9

‏-خفه شو جيغ نکش..ب من کشيده ميزني؟حسابتو ميرسم

سعي کردم از دستش دربرم..ولي نميشد.. من ي دخترم مسلما زورم بهش نميرسه..بخصوص ک من درکل هيکلم ريزه ميزست..‏

سعي کردم با جيغو داد مردم بيرون از کافه رو مطلع کنم تا بدادم برسن..‏

ولي فورا دستشو رو دهنم گذاشت و چسبوندم ب ديوار..‏

خدايا خودت کمکم کن..نزار نجابتي ک ازش محافظت کردم و از دست بدم..‏

اشکام چکيد رو گونه هام و دستاي اون..‏

کامران:عزيزم..گريه نکن..اگ باهام راه بياي نميزارم اذيت بشي..‏

سرشو نزديک صورتم اورد تا ببوستم..‏

چشمامو محکم رو هم فشار دادم و تودلم خدارو صدا ميزدم..‏



درست لحظه اخر بود ک خدا بدادم رسيد و درکافه باز شد..پشت بندش صداي داد سهيل اومد:چ غلطي داري ميکني کامران؟

کامران تقريبا بيخيال گفت:سهيل ميدوني خيلي بد موقع مياي؟

سهيل با عصبانيت اومد کامران رو ک هنوز ب من چسبيده بود هل دادکنارو گفت:تو ي ادم نفهمي..گمشو از جلو چشمام

سرخوردم و رو زمين نشستم..دستامو رو صورتم گذاشتم و گريه کردم..‏

شونه هاي از ظريفم از شدت هق هقم تکون ميخورد..‏

صداي بستن شدن در نشون از رفتن اون حيوون ميداد..‏

صداي نفس کلافه سهيلو شنيدم..رو ب من گفت:من..من واقعا متاسفم..فکرشم نميکردم کامران بخواد همچين کاري کنه..اون بي کله هست ولي هيچــ

واينستادم تا ب حرفاش راجب اون عوضي گوش بدم..بلند شدم و درحالي ک اشکامو بااستين مانتوم پاک ميکردم بسمت کيفم رفتم و ازرو زمين برش داشتم واز کافي شاپ زدم بيرون..‏

ب صدازدناي سهيلم توجه نکردم..‏

تا خود خونه پياده رفتم..حوصله تاکسي نداشتم..‏


romangram.com | @romangram_com