#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_63


پوياهم مثل ماراضي ب اتمام اين سرگرمي نبود..پس اهنگ دورت بگردم از علي عبدوالماکلي روزد و گفت ک ميلاد تکي برقصه..(پيشنهاد ميکنم اهنگشو گوش بديد..خيلي قشنگه)‏

اونم ک خودش پايه..و خجالتشم ک ريخته بود شروع کرد رقصيدن..‏

رقصش ک ته خنده بود..قشنگ ميرقصيد ولي انگار بادستاش موج مکزيکي ميزد..اون پايين تنه لامصبم همچين چپو راست ميبرد ک ادم فکر ميکرد زيردست محمد خرداديان اموزش ديده..‏

بعدکلي شوخي خنده ساعت ??موقع رفتن شد ک ازشانسمون ماشين ايدين خراب شد..هرکار کردن استارت نزد..و تاريکي شب هم مانع از ديدبهترشون ميشد...‏

و اين موضوع باتمام نارضايتي من باعث شد شب خوابيدن بمونيم..‏

پويا و ايدين تو ي اتاق رفتن و منم تو اتاق کناريشون..جام عوض شده بود و خوابم نميبرد..اوايل ک پيش پويا اومدم هم سرخوابيدن اين مشکلو داشتم ولي الان عادت کردم..‏

بااعصاب خوري ازتخت اومدم پايين و بي سروصدا بسمت تاپي ک گوشه حياطشون بود و چشممو گرفته بود رفتم..‏

روش نشستم و ب لطف هيکل ريزم راحت تونستم پاهامو بغل کنم و مشغول تکون دادن تاپ شدم..‏

ازتاريکي شب نترسيدم بلکه بهم ارامش ميداد..اين دوسال تنهايي خيلي روم تأثير داشت..‏

درواقع بعد مرگ پدرمادرم اخلاقم خيلي عوض شد..ديگ اون دختر نازک نارنجي نبودم..دختري ک ي پشتيبانه محکم ب اسم پدرمادر داشت..‏

من ديگ تنهابودم و اين باعث شد ک سعي کنم روپاي خودم وايستم..تو اين دورزمونه ک پول جاي همه چي حتي خانواده رو گرفته من نميتونستم ب کسي اعتماد کنم.‏

پس سعي کردم ازخودم شهامت نشون بدم..برام سخت بود عين ي مرد قوي باشم..من ظريفم..خودم..افکارم..احساساتم..همه چيم باظرافت..من بايد ب يکي تکيه ميکردم..ولي ب کي؟

پوزخندي زدم..ب نامزدم ک ترکم کرده؟ چ انتظاري دارم من..‏

عاشق بهزاد نبودم ولي ب عنوان کسي ک قراربود شريک زندگيم بشه قبولش کردم..فکرميکردم باهم خوشبخت ميشيم..‏

ولي همه چي طبق خواسته ماپيش نميره..شايد حکمتي توکار بود..خدا خودش بهتر ميدونه..‏

باتمام سختي ها..باهمه کم اوردنام ولي بازم طاقت اوردم و تلاش کردم تارسيدم ب اينجايي ک هستم..تا رسيدم ب پويا..‏

شايد تصورش براي شمايي ک دارين ميخونين راحت باشه اما وقتي بين مشکلات بيافتي تازه عمق فاجعه رو درک ميکني..‏

نفس عميقي کشيدم و سعي کردم فکرمو سمت محور ديگ اي کج کنم..‏

مثلا اين ک الان مثل رمانا صبرميکنم تا ي پسر بياد پيشم..بعد يا ي اتفاق عاشقانه ميافته يا دعوامون ميشه..‏

کمي صبرکردم ولي هيچ کدوم نيومدن..بي احساساي خوابالو..‏

romangram.com | @romangram_com