#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_62
پويا درگوش دوست اتنا ک بهش نزديک بود چيزي گفت ک اون دختر اول با تعجب بهش نگاه کرد..اما سريع نيشش بازشد و بدو بدو بسمت پله هاي بالارفت..
بعد چنددقيقه اومد پايين و من باديدن وسايل تودستش..يجورايي ب نقشه پويا پي بردم..و نيش منم کم کم بازشد..
ميلاد خان فاتحتو بخون..
همه باتعجب ب وسايل تودست دختر ک شامل کيف ارايش گنده و لباس مشکي زنونه ميشد نگاه کردن..فکرکنم مال خودشن وگرنه ک شاهين اينچيزا بدردش نميخوره..
پويا روبه همون دختره گفت:ميلادو ببر تو ي اتاق قشنگ ارايشش کن..بده لباسارو بپوشه..بيارش اينجا..لولو ميبري هلو مياري
چشماي ميلاد گرد شده خيره ب پويا بود..هي دهنش بازميشد دوباره ميبست..در اخرگفت:پويا..جان من بيخيال..شرف مرف مارو ميخواي زير سوال بري..
پويا باهمون لبخندرو لبش گفت:اقاي باشرف از ي ادم مريض چ انتظاري داري..بدو برو تو اتاق ک منتظريم..
دختره ک اين اسم لامصبشو نميدونم باميلاد رفت تو اتاق..
نيم ساعت بعد ميلاد خانم اومد بيرون..
از ديدن قيافش و لباسش همه زدن زيرخنده..قيافش بدنبود..
دختره براش سايه کشيد و رژ جيغ زد..رژش ک حتي روي ريششم بود..ي خال کوچيکم روگونش کاشته بود..
لباسشو بگو..مشکي بود و کمي حرير..شلوارک کوتاه با پيراهني ک استيناش گشاده..ي شال هم دور سرش پيچونده بود و زيرش مومصنوعي طلايي ک نميدونم ازکجا گرفتن بود..
ماشاا..پوستشم سفيده سفيد بود..ي تارموهم نداشت..
خودشم خندش گرفته بود...خجالتو گزاشت کنار و باعشوه سمت پويا رفت..
پوياهم روب شاهيني ک تومهموني اصلا باهاش حرف نزد چيزي گفت ک چون دور بود نشنيدم..
کمي بعد صداي اهنگ ملايمي پخش شد..پويا بسمت ميلاد رفتو مثل ي جنتلمن گفت:مادمازل ميلاد افتخار رقص ميدن؟
خنديديم و ميلاد دست دردست پويا مشغول رقص تانگو شدن..فکرکن دوتاپسر باهم تانگو برقصن..ازنظر هيکل يکي بودن..ولي قدي پويا چندسانتي بلندتر بود..
ميلادم از دست شيطنتاي پويادرامان نبود چون همش دست پويا پشتش ميلغزيد و باعث خنده ماميشد..
اهنگ ک تموم شدپويا سرشو خم کرد سمت ميلاد جوري ک انگار ميخواد ببوستش ک ميلاد فورا عقب کشيد..
نميدونم اگ کنار نميرفت بازم ميبوسيدش؟ از پويا ک بعيد نيست..
romangram.com | @romangram_com