#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_57


باسربه زيري خواستم عقب تر برم ک گفت:من جونتو ب خطر ننداختم ک همين ي بوسو بگيرم..‏

دوباره لبامو اسير لباش کرد..اخر نتونستم با وسوسه همراهيش مقابله کنم..‏

دستام تيشرتشو از پشت چنگ زد..و اروم همراهيش کردم..‏

کمي ک گذشت ازش جدا شدم و سرمو پايين انداختم..احساس ميکردم کار اشتباهي انجام دادم..درسته ک بهم مَحرمه..درسته ک بهش عادت کردم اما..‏

اينا دليل خوبي براي بوسيدنش نبود..اگ چندوقت ديگ توقع ديگه اي بغير بوسيدن ازم داشته باشه چي؟

خاک تو سرت نرگس ک نتونستي جلو خودتو بگيري..‏

بايد همون اول يکي ميخوابوندم تو گوشش..صداي بستن درو ک شنيدم فهميدم رفت بيرون..‏

پويا چ ميفهمه اين بوسه براي من پراز احساس بود..‏

من ي دخترم..ي دختر تنها ک ممکنه حتي باشنيدن چندتا کلمه محبت اميز ازکسي خوشحال بشه..رويا ببافه براي خودش..‏

ديگ نميزارم انقدر بهم نزديک بشه..پويا ک عين خيالش نيست..اصلا براش مهم نيست..‏

ميترسم اين من باشم ک اخرش صدمه ببينم..‏

خودمو انداختم رو تخت و چشمامو بستم..ب خواب نياز داشتم..‏

‏*****‏

امروز ايدين گفت ک شاهين مارو براي شام دعوت کرده خونش..دليلشو ک پرسيدم گفت ب خيال خودش چندوقته از پوياغافل شده..ميخواد بااين مهموني جبران کنه..‏

پويا ک اصلا چشم ديدنشو نداره..ولي با اصرار ايدين گفت مياد..منم دعوت کرده بود..‏

مشتاقم ک خونه ي اين اقاي پولدارو ببينم..‏

چندروزي ميشه ک از قضيه بوسيدنمون ميگذره..من ک بروم نميارم..پوياهم بيخياله..انگار ي اتفاق عادي بود ک اتفاق افتادو تموم شد..‏

ساعت ?بود ک ايدين اومد دنبالمون..‏

حدود چهل دقيقه اي توراه بوديم ک رسيديم..خونش تو ال?هيه بود..‏

مشتاقانه ب خونه روبه روم زُل زدم..ي در بزرگ سفيد داشت ک از پشت اون ساختمان بزرگش معلوم بود..‏

romangram.com | @romangram_com