#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_55
تا حالا ب اين دقت نکردم ک چرا پويا نسبت ب عموش بي توجه..اصلا بودونبودش انگار براش مهم نيست..نميدونم چرا..
حالا خوب شد زودتر از يک ساعت اومدم..همش شد ??دقيقه..
چون از بيرون اومدم گرمم شده بود..نايلکسو پرت کردم رو تختم و مانتو و شالمو دراوردم..
پنجره اتاقم ک روبه ي باغ کوچيک بود باز کردم..
و باتاپ زير پنکه ايستادم تا خنک شم..دلم ميخواست دادبزنم پويا برام اب سرد بياره..ولي بيخيال..اون خرابکاري نکنه اب اوردن پيش کش..
هنوز جملم تو ذهنم کامل نشد ک در اتاقم بازشد..عجب حلال زاده ايه..
شاکي با اخم رو صورتش اومد سمتم..اي خدا ديگ چي شده..
حرفش باعث شد با تعجب نگاش کنم:تو چرا اصلا نميزاري من بوست کنم هان؟ مگ من شوهرت نيستم؟ من دلم بوس ميخواد..
بسم الله..باز شروع شد..
بااخم کوچيکي گفتم:مگ قرار نشد هروقت عاشقم شدي بوسم کني؟ تو ک عاشقم نيستي
-خيليم هستم..من دوست دارم..خوب شد؟
-ن ديگ..دوست داشتني ک فقط براي بوسيدن من باشه ک فايده نداره..
-من اين چيزا حاليم نيست..گفتم بوس ميخوام بگو چشم
-نخيرم..اصلا چي شده بعد يک ماه هوس بوس کردي واسه من؟از اين خبرا نيستاا..بچه پرو
حرصي نگام کردو گفت:بوس نميدي ديگ؟
نوچي گفتم ک زيرلب گفت:باش..
يهو سمتم حمله ور شد و با ي حرکت سريع منو انداخت رو دوشش..شوک زده جيغي کشيدم و بامشت زدم ب پشتش تا بزارتم زمين..
-پويا؟ پويااااا ديوونه..بزارم زمين..چيکار داري ميکني؟
بي توجه ب تقلاهاي من بسمت پنجره باز اتاق رفت و منو رو لبه پنجره نشوند...جوري ک نصف بدنم از پنجره بيرون بود..انگار رو هوا بودم..
واي خدا جون..هيچي نشه ارتفاع پنجره تا سطح باغ حداقل دومتر بود..داغون ميشم اگ ولم کنه..
romangram.com | @romangram_com