#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_52
-اره گلم..منتظرم
-باش پس من نزديکم دارم ميام..فعلا
گوشيو قطع کردم و موندم ک صبرکنم چند دقيقه بشه يا همين الان برم؟
بيخيال گفت خونس ديگ..نميتونم ک دم درمنتظر بمونم..يسرم شايد پيش لاله برم..قبل از يک ساعت بايد برگردم..پس نتيجه ميگيريم ک برم بالا..
درحياط طبق معمول بازبود..حتما ياسين رفته بازي..چون عادت نداره درحياطو ببنده..
از پله ها رفتم بالا و ب جلوي واحد رسيدم..جالبه..درواحدم بازبود..باخودم گفتم شايد چون من گفتم نزديکم درو برام باز گزاشت..
با خيال راحت کفشمو دراوردم و رفتم تو خونه..ب هال ک رسيدم دهن بازکردم براي سلام کردن ک با ديدن صحنه روبه روم اخم روصورتم بيشتر از تعجبم خودنمايي کرد..
نگار رومبل بغل ي پسري مشغول بوسيدن هم بودن ک باديدن من سريع بلند شد..
باخودم فکرکردم من خونه رو به دوتا دانشجوندادم ک اينجا ب هرزگي هاشون برسن..
ولي بازم سعي کردم زود قضاوت نکنم و منتظر توضيحش باشم..
با اخم بهش زل زده بودم و توجهي ب پسره نميکردم..
اين سوال برام پيش اومد ک مائده کجاست؟ نکنه سر به نيستش کردن؟ چرت نگو نرگس..
روبه نگارگفتم: من منتظرم ک توضيح بدي چرا ي پسر غريبه تو خونه اي هست ک من ب دوتا دختر دانشجو اجاره دادم؟ و ازهمه مهمتر مشغول بوسيدن يکي ازاونا بود؟
اخمي رو صورت اون يارو نشست..حتمابهش برخورده..بدرک..ي بلايي سرت بيارم..
چون خونه خودم بود بشدت احساس غلدري ميکردم..پس حق بجانب ب نگار ک ازخجالت سرش پايين بود نگاه کردم و منتظر توضيحش موندم..
باصداي لرزون دستشو سمت پسرگرفتو گفت:معرفي ميکنم..نامزدم محمد
و اينبار دستشو گرفت سمت من و روبه پسره يا همون محمد گفت:خانوم نرگس فرحبخش..صاحبخونه..
دهنم همينجور واا موند..واي..من چرا تاحالا ب حلقه تو دستش دقت نکردم؟
خاک توگورت نرگس..شانس اوردي حرف بي ربط نزدي..
رو بهشون با تته پته گفتم:من..من واقعا شرمندم..يعني خب من نميدونستم ک نگار نامزد داره..اصلا بهم نگفت
romangram.com | @romangram_com