#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_51
رو بهش ک توموبايلش مشغول بازي انگري بردز بود گفتم:پويا من بايد برم خونم..کار دارم..زودي ميام..تاچند دقيقه ديگ ايدينم مياد پيشت..
همونجور ک مشغول بازي بود سري تکون داد..
رفتم تو هال رو مبل نشستم تا ايدين بياد..تجربه اون دفعه ک تنهاش گزاشتم و خونه رو داغون کرد باعث شد ک ديگ حتي براي چند دقيقه هم تنهاش نزارم..
قرار بود برم خونم تا لباسامو عوض کنم..تو اين يک ماه چنددست لباس داشتمو پوشيدم ک تکراري شد..ميخوام برم خونه تا عوضشون کنم..همه وسايل شخصيمو تو اتاق پدرمادرم ک درشو قفل کردم گزاشتم..
بازم فکرم رفت سمت حرفاي ديروزشون راجب چي ميحرفيدن؟ ايدين جوري صحبت ميکرد ک انگار پويا خيلي حاليشه..هرچند پويا چيزخاصي نگفت..بغير بروبابا و دلم خواست..
حرفاي ايدين مشکوک بود..نکنه داره از بيماريه پويا سواستفاده ميکنه؟؟
اه نميدونم..اخه اصلا بهش نمياد ک همچين ادمي باشه..تازه باوجود همچين پدرمادر خوبي ک من ديدم..
ايدين اگ زيردست اونا بزرگ شده هيچوقت ادم بدي نميشه..
فقط ازاينک اسم منو برد کمي ترسيدم..نکنه ي بلايي سرم بيارن؟
اه نرگس بس کن..ي چندتا جمله شنيدي هاا..بيخودي بزرگش کردي..سرمو تندتند تکون دادم تا مثلا اين فکراز ذهنم بره..هرچند خودم بايد حواسمو ب چيز ديگ اي پرت ميکردم..
زنگ در زده شد و من نايلکس بدست ب حياط رفتم تا درو بازکنم وخودمم برم..
بعد سلام عليک با ايدين و گفتن اين ک تا يک ساعت ديگ خونم ب سمت جاده رفتم تا تاکسي بگيرم..
*****
ب جلوي در ک رسيدم تازه يادم اومد ک به نگارو مائده زنگ نزدم..نميشه ک يهويي برم..شايد اماده نباشن..فعلا خونه مال اوناست..
گوشيمو دراوردم و ب نگار ک شمارشو ازقبل سيو کرده بودم زنگ زدم..
-بله؟
-سلام نگار جان
-سلام عزيزم خوبي؟
-ممنون..ببخشيد مزاحم شدم ميخواستم بگم خونه هستي من بيام اونجا؟ ي کارکوچيک داشتم..
romangram.com | @romangram_com