#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_48
چون از غذاي مورد علاقه لاله خبرداشتم گفتم:منو لاله کوبيده ميخوريم..
سري تکون دادو رفت سمت تلفن..منم مشغول صحبت با لاله شدم ک پويا صداي تلوزيونو زياد کرد..خيلي زياد جوري ک گوشامون اذيت ميشد..
بااخم نگاش کردم تا صداروکم کنه ولي توجهي نکرد..
عمو پورنگم همچنان داشت ميخوند..
اردک تک تک.. تک تک اردک تک اردک
اردکي تنها ب روي ابه...پراشو بسته ميخواد بخوابه
اون بالا بالا لک لکي پيداست...مثل اين اردک لک لکه تنهاست
کاشکي ک اردک برسه ب لک لک..تا ک نباشن اين دوتا تک تک
(يعني عاشقتم ک داري باريتم ميخوني..وي لاو يو عمو پورنگ)
صداش زدم ک توجهي نکرد..با عصبانيت بلند شدم و رفتم سمتش تا کنترلو ازش بگيرم..
همين ک دستمو دراز کردم دستمو گرفت و کشيد سمت خودش..منم ک انتظار نداشتم افتادم تو بغلش..
ي لحظه انگار همه جا سکوت شد..حتي احساس کردم عمو پورنگم تعجب کرد و ديگ شعر نخوند و بيخيال اون اردک و لک لک سينگل شد..
حالا لاله هيچي..نوبت من بود ک جلوي ايدين از خجالت اب بشم..پويا با ذوق نگام کردو گفت:واي چ حس خوبيه
تلاش کردم ک ازروپاش بلند شم ولي نزاشت..با حالت زاري زل زدم ب چشماش و اروم گفتم:پويا خواهش ميکنم..زشته
کمي نگام کرد..بعد ولم کرد..منم مثل خرگوشي ک از دست صياد فرار ميکنه دويدم سمت اتاق و تا اوردن شام بيرون نيومدم..
******
يک ماه بعد....
ساعت ?بعدازظهر بود و من کنار پويا نشسته بودم و داشتم باب اسفنجي از شبکه پويا نگاه ميکردم..يعني مجبور بودم..نميزاشت کانال ديگ اي بزنم و منم از سر بيکاري مشغول ديدن شدم..نميدونم اين چرا انقدر عشق برنامه کودکه..
چشم از تلوزيون برداشتم و به پويا نگاه کردم..نيم رخش سمت من بود..پسر دوست داشتني من..
تو اين يک ماه نميگم عاشق چون نيستم ولي خيلي وابستش شدم..عادت کردنم ب بودنش..ب حضورش..ب صداش..ب عطر تنش ک وقتايي ک زورکي بغلم ميکرد حس ميکردم..ب اخلاق عجيبش..حتي ب اذيت کردناش..به همه اينا عادت کردم و وابستش شدم..
romangram.com | @romangram_com