#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_45

‏-أه لاله چقدر غر ميزني..دوتا دونه مبل جابه جا کرديااا

چپ چپ نگام کردو بچه پرويي زيرلب گفت..‏

دوساعتي ميشد ک اومد..همون اول براش توضيح دادمو سريع دست بکار شديم..ديگ اخراشه..‏

دست ب کمر وايسادم و ب هال ک از تميزي برق ميزد نگاه کردم..‏

‏-دستت طلا اجي..خيلي تميز شد

‏-خواهش ميکنم اين چ حرفيه..بلاخره منم ي روز عين خر ازت کار ميکشم

خنديدمو خواستم جوابشو بدم ک پويا از اتاقش اومد بيرون..من نميدونم چيکار ميکنه..سه چهارساعت تنها تو اتاق..‏

‏‌با ديدن لاله اخمي کردو گفت:‌باز تو اينجايي‌؟ خيلي ازت خوشم مياد..همش بايد ببينمت

لاله اخمي کردو جاروعه تو دستشو گرفت سمت پويا و گفت‌:ببخشيد جناب خرابکار..زدي خونه رو داغون کردي عين خيالتم نيست..من اومدم اينجا عين کوزت کار کردم تا هال تميزشه..بعد اومدي ميگ ازت خوشم نمياد..هه انگار من ارزومه اين از من خوشش بياد..‏

رفتم سمتشو گفتم:بسه لاله..دست خودش ک نيست..‏

پويا ک حرفمو شنيد عصبي داد زد:خيلي هم دست منه..دست عمت نيست..‏

واا..لاله ب حرفش خنديدو گفت:ي حوله بده من برم حموم..پر گردوخاکم..‏

‏-‌‌باش تو برو من ميارم..لباساي منم هست اگ خواستي بپوشي

سري تکون دادو رفت..‏

ب سمت اتاقم رفتم و حوله کوتاهمو بردم تو رختکن گزاشتم..‏

پوياودوباره چپيد تو اتاقش..‏

ساعت ? غروب بود..اومدم بشينم رو مبل تا يکم خستگيم دربره ک صداي زنگ اومد..‏

پوووف..ايدين بود..چقدر امروز اينجا مياد..‏

درو باز کردم..وقتي اومد تو نگاهش ب هال مرتب شده افتاد..با تعجب نگاه کرد..حتما فکر ميکرد من نميتونم تميزش کنم..هاهاها خودت بي عرضه اي..‏

نگاهش ب من افتاد ک دست ب سينه و باابروهاي بالارفته عين طلبکارا نگاش ميکردم..گفت:سلام..خوبين؟


romangram.com | @romangram_com