#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_43

چشماش درشت شدو گفت:يعني پويا تنها خونه بود؟

باپشيموني سر تکون دادم ک اينبار صداش بلند شد..‏

ميشد حساب کني ک داره داد ميزنه‌:شما ب چ حقي پويارو تنها گزاشتي‌؟ فکرميکني براي چي ماپرستار گرفتيم؟اگ بلايي سرخودش مياورد چي‌؟اگ قرار بود تنهاش بزاريم ک نيازي ب شما نبود..‏

اخمي روصورتم نشست..بااين ک حرفاش درست بود..ولي حق نداشت سرمن داد بزنه..چيکارمه مگ؟

باهمون اخم بين ابروهاي ظريفم گفتم:چ خبرتونه اقا ايدين؟ حالا ک پويا خداروشکر سالمه..وضعيت خونه روهم من تاشب درست ميکنم..بابت تنها گزاشتنش هم خب من نميدونستم با يک ساعت تنهايي همچين کاري ميتونه بکنه..ديگ تکرار نميشه..‏

اخمش کمتر شد..نميدونم بخاطر حرفم بود يا اينک خودش فهميد نبايد سرم داد ميزد..‏

دستي ب صورتش کشيدو سمت اتاق پويايي رفت ک باسروصداي ما حتي ب خودش زحمت نداد بيرون بياد.. ‏

انگار من ميدونستم قراره اينجوري بشه..من ديگ ته تهش فکر ميکردم پويا ب عنوان ي مريض رواني گاهي اوقات مثلا يهو بياد دادو بيداد کنه..عصبي بشه..ياهرچي ديگ..‏

چميدونستم قراره ازاين کاراي عجيب غريب بکنه..‏

موبايلمو از جيب تونيکم دراوردم تا ب لاله بزنگم..‏

هنوز تو مخاطبين نرفتم ک ديدم ايدين قصد رفتن داره..‏

چ زود داره ميره..اصلا بهتر..نيستش راحتترم..‏

خداحافظي کرد ک خيلي اروم جوابشو دادم..درحدي ک فکرکنم فقط تکون خوردن لبامو ديد..‏

بدرک..بزار بفهمه ازش ناراحت شدم..خيلي براش مهمم انگار..‏

سري واس افکار مزخرفم تکون دادم و با لاله تماس گرفتم..‏

اميدواربودم بياد..اگ نيادم کــ زورگويي رو واس همين وقتا گذاشتن ديگ :) ‏



خيلي سريع جواب داد:‏

به به اجي نرگس خودم..چ زود دلتنگم شدي

‏-اول سلام..دوم کلام..اره اونقدر دلتنگتم ک دلم ميخواد بياي پيشم


romangram.com | @romangram_com