#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_4
-نرگس بيا بخيال کارشو..چرا از پس انداز پدر مادرت استفاده نميکني؟
-اومديمو من تصادف کردم..وقتي اون پس انداز نباشه کي پول بيمارستانو ميده؟
-اولا خدا نکنه..دوما من هستم..مامان هست..بابا رضا هست
-وقتي خودم ميتونم کار کنم چرا محتاج بقيه باشم؟
-دستت درد نکنه ديگ..بعد ??سال دوستي ما شديم غريبه؟
-من همچين حرفي زدم؟
-منظورت همين بود ديگ
-ن عزيزم..شما رو سرما جاداري خوشگله
لباي قلوه ايش خندون شدو گفت:خب من برم ديگ..مثلا قرار بود نون بخرم
-برو عزيزم ديرت نشه
-اوکي..تو نون نميخواي؟
-ن مرسي..تو فريزر دارم
-باش پس فعلا خدافظ
درحالي ک جوابشو ميدادم در واحدو بستم..
ب اين فکر کردم ک اگ من لاله رو نداشتم بايد چيکار ميکردم..
از خواهر بهم نزديکتره..و اوج مهربرنيشو وقتي بهم نشون داد ک اون اقاي ب اصطلاح نامزدم بخاطر فوت پدرمادرم ولم کرد..چرا؟ چون من ي دختر بي پدر مادر شدم و توي فاميلاشون موجب سرافکندگيش ميشدم..
حتي يذره ب اين فکر نکرد ک مرگ پدرمادرم بخاطر ازدواج منو اون بود..
دوسال پيش بود..تو شرايط روحي خيلي بدي بودم و اين لاله بود ک تو تمام لحظات کنارم بود..ن تنها لاله بلکه کل خانوادشون..واقعا بهم لطف دارن...
بابا رضا(پدرلاله)هميشه ميگ:منو مسعود(پدرم)باهم دوست بوديم..ي عمر نون و نمک همو خورديم..دختر اون مثل دختر منه..
وقتي تنها شدم خيلي بهم اصرار کردن تا برم پيششون..ولي دوست نداشتم سربارشون باشم..تازه همين واحد رو به روييم بودن..فاصله اي نبود ک..
romangram.com | @romangram_com