#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_33

‏******‏

پول تاکسيو حساب کردم و پياده شدم..‏

جلوي درشون وايسادمو زيرلب گفتم:خدايا ب اميد تو

و زنگو زدم..بدون پرسش درباز شد..‏

اروم رفتم داخل..ايدين اومد سمتم..‏

من:سلام..‏

‏-سلام خوش اومديد

‏-ببخشيد اگ زود اومدم

‏-ن بابا اين چ حرفيه..اتفاقا منم برام کارپيش اومد..ديگ بايد ميرفتم..خوب شد اومدين

‏-پويا و اقاي معيني کجان؟

‏-شاهين ک معلوم نيست کجاست..پويا هم خوابه..حدود يک ساعت ديگ بيدار ميشه ‏

‏-اهان

خواستم چمدونو بيارم ک خودش ب دست گرفت..تشکري کردمو همراش وارد هال شدم..‏

چمدونو تو اتاقي گزاشتو گفت:اين اتاق شما..کنار اتاق پويا

سري تکون دادم..خونشون مثل ما دوخوابه بود..يعني اينا ک وضعشون متوسطه چجوريه ک ميخوان ماهي يکو سيصد ب من حقوق بدن..‏

اصلا ب من چ..‏

ايدين:خب اگ مشکلي نيست من برم..‏

‏-اقاي معيني گفتن ک شما بيشتر وقتا اينجايين

‏-بله خب..بازم ميام..کاري هم داشتين خونمون همين خونه بغليه

سري تکون دادم..روم نميشد بپرسم ولي مجبور بودم..‏


romangram.com | @romangram_com