#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_27
-چيه مگ؟ ب همسر آيندم نگم عشقم ب کي بگم؟
لازم ب ذکره ک ياسين خان زيادي خاطر منو ميخواد...هميشه ميگ من بزرگ بشم باتو ازدواج ميکنم..و عکس العمل من فقط خنديدن ب حرفاشه..
الان ک فکرميکنم خيلي پشيمونم ک نميزاشتم ياسين نامزدمو بزنه و هميشه جلوشو ميگرفتم براي کتک کاري..
تاخواستم جوابشو بدم دستي اومد رو گوش ياسين ک مطعلق ب خاله مليحه بود و مشغول پيچوندن گوشش شد..
خاله:شما بيا ب شوهر من بگو عشقم..بچه تو تواين سن اينجوري با دختر مردم حرف ميزني بزرگ بشي چي ميشي ها؟
ياسين:آي آي مامـــــان..مگ ادم ب زنش بگ عشقم بده؟
خاله هلش دادو گفت:برو تو اتاقت ببينم بچه پرو
ياسينم ک فاصله ايمني جهت فرار کردن از دست خاله رو حفظ کرد گفت:مامان صد دفعه بهت گفتم جلوي همسر ايندم بامن اينجوري حرف نزن..اُبهتمو از دست ميدم جلوش..ديگ ازم حساب نميبره..
خاله اومد بره سمتش ک ياسين فوري در رفت..
غش غش خنديدمو گفتم:عين لاله حاظر جوابه
خاله هم لبخندي زدو گفت:بياتو دخترم..يوقت حرفاشو جدي نگيريااا بچس نميفهمه
-اين چ حرفيه خاله؟ياسين داداش کوچوله ي خودمه
صداي لاله اومد:اوه اوه يوقت اين حرفو پيش خودش نزنيااا..خون بپا ميکنه
خاله دوباره تعارف کرد ک بيام تو..
من:دستتون درد نکنه..ميخواستم وسايلمو جمع کنم..دست تنها سخت بود..گفتم لاله بياد کمکم
چون لاله تاپ و شلوارک داشت گفت:من برم لباس بپوشم ميام..
بعد رفتنش خاله باناراحتي گفت:دخترم حالا واقعا ميخواي بري پرستاريه پيرزن؟ اذيت نشي يوقت..
پس لاله بهش گفت..بالبخندگفتم:ن خاله جون..عادت ميکنم ديگ
-دلمون برات تنگ ميشه
-منم همينطور..ولي حتما ميام بهتون سر ميزنم
romangram.com | @romangram_com