#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_26
-اره اگ اون ديوونه بزاره
-نگران نباش..تا اون موقع تو مشتم ميگيرمش
-ببينيمو تماشا کنيم
*******
درمغازه رو بازکردم و وارد بنگاه شدم..فقط اقاي کمالي تو مغازه بود..
من:سلام
-سلام دخترم..خوش اومدي..بفرما
-ممنون..ميخواستم خونمو بزارم براي اجاره
-خونت کجاعه دخترم؟
-سمت راست..دوتاکوچه بالاتر ازاينجا..ساختمان آبي
-خب فهميدم..چندمتريه؟
-??متري..دوخوابه..طبقه دوم
-باش من اينجا مينويسم..اگ موردي اومد بهتون زنگ ميزنم..شمارتم بده دخترم
تشکري کردمو شمارمو ب همراه فاميليم گفتم و ازبنگاه زدم بيرون..
خب،حالا بايد وسايلو جمع کنم..در اين مواقع ب حضور لاله نيازمند ميشويم..
ب جلوي واحد ک رسيدم زنگ خونشون رو زدم..
بلافاصله در توسط ياسين برادر ??ساله لاله بازشد..
من:سلام وروجک
چشمکي زدو گفت:سلام عشقم
خنديدمو گفتم:ماشاا..روز به روز حرفاي بيشتري مناسب سنت ياد ميگيري
romangram.com | @romangram_com