#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_25
آبو بهم دادو پيشم نشست..شروع کردم تعريف کردن براش..درحالي ک سعي ميکرد خودشو بيخيال نشون بده مشتاقانه گوش ميداد..
بعد اتمام حرفم گفت:اخي طفلي پويا.
-اره دلم براش سوخت
چپ چپ نگام کردو گفت:خب حالا..نديدي چ جونوريه
خنديدمو چيزي نگفتم..
لاله:حالا ميخواي اينجارو اجاره بدي؟
-اره ي پوليم ب جيب ميزنم..دم غروب ميرم بنگاه اقاي کمالي بهش ميسپرم خونه رو
اهي کشيدو گفت:باش
يهو سر بلند کردو گفت:نرگس واقعا ميخواي باهاش صيغه کني؟
-چاره ديگ اي دارم بنظرت؟
-تو ديوونه اي..همينجور الکي ب پسر مردم اعتماد کن
ساکت شدم..حق بااون بود..خودمم يکم ميترسيدم ولي مي ارزه بنظرم
-ميگم تو قرار داد شرايطو بنويسن
-چ شرايطي؟
-اينک اگ من احساس ناامني کنم صيغه فسخ بشه
-خب اينجوري خوبه
-اوهوم
دوباره اهي کشيدو سرشو انداخت پايين..
بغلش کردمو گفتم:قربونت برم..ميام بهت سرميزنم ديگ..توهم مياي ب من سر ميزني..اينجوري کمتر دلتنگ هم ميشيم
romangram.com | @romangram_com