#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_18
اقاي معيني يا همون شاهينم رفت سمت پويا..
شاهين:چيکارش کردي ايدين؟
ايدين:بِ..بجون خودم هيچي..من محکم نزدمش
کاملا حضور مارو فراموش کردن..خودمم نگران شدم..نميره يِوقت ک استخدام نشده بيکار ميشم..
ايدين:پويا؟ پويا پسر چشماتو بازکن..پويا باتوام لعنتي..شاهين زنگ بزن اورژانس
همين ک شاهين گوشيو دستش گرفت تا تماس بگيره يهو پويا ک تاحالا بيحرکت افتاده بود دادي کشيد ک منو لاله هيچي اون دوتام ترسيدن..و منم جيغ خفيفي کشيدم..
بلند خنديدو گفت:اُسکلتون کردم...هاهاها...جدي باور کردين؟
يهو ايدين عصبي زد زير گوش پويا..همه متعجب نگاش کرديم..اينا ک هردو ديوونن..
شاهينم ک انگار اينکارا واسش عادي بود باخيال راحت بلند شد اومد سمت ما..
دوباره ب پويا نگاه کردم..بابت کشيده اي ک خورده بود بغض کرد..درست عين بچه ها
يهو زدزير گريه..ايدينم هول شدو گفت:پويا..پويا قربونت برم گريه نکن..اقا من غلط کردم زدمت..زشته اينجا دوتا خانوم نشستن..مرد ک گريه نميکنه
پوياهم ساکت شدو ب مانگاه کرد..تونستم قيافشو بهتر ببينم..چهره جذاب يابهتره بگم قشنگي داشت..صورت استخوني..چشماي عسلي..لباي معمولي..بيني قلمي..
نگاش رومن زوم شد..منم همينطور نگاش ميکردم ک يهو بلند شدو بدو بدو اومد سمتم و قبل اينک من عقب برم بغلم کرد..
از شدت تعجب نتونستم هيچکار بکنم..اون اون ي نامحرمه..ب چ حقي منو بغل کرده؟
باعصبانيت خواستم از خودم جداش کنم ک جملش باعث شد شدت تعجبم بالا بره..
پويا:مامانم ايدين اذيتم ميکنه..
ها؟مامان؟ مـــــن؟؟
دستاش هنوز دورم حلقه بود و سرش رو شونم..
يهو چشمش خورد ب لاله ک ماتومبهوت نگاش ميکرد..
منو ول کرد و با اخم کردو باصداي تقريبا بلندي گفت:تو اينجا چيکار ميکني؟اومدي مادرمو باخودت ببري؟فکر کردي من ميزارم؟
romangram.com | @romangram_com