#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_113
مشغول بستن گوشواره شدو گفت:اينا ک قابل عشقمو نداره..اما فعلا تونستم اينو بگيرم فقط..ب موقع برات جبران ميکنم..
خم شد سمت گردنم تا گردنبندو ببنده..نفساش ب گردنم ميخورد..بعد بستن قفل گردنمو اروم بوسيد وازم فاصله گرفت..
لبخندي زدوگفت:ب ايدين گفتم تو گردنبند جي پي اس(Gps)بزاره..تا اگ خدايي نکرده اتفاقي برات افتاد سريع پيدات کنيم..
لبخندي بابت نگراني هاش زدم..گردنبندو لمس کردمو کنارش دراز کشيدم..
دستاشو بسمتم بازکرد..عين بچه گربه خزيدم تو بغلش و گفتم:ممنون عشقم..خوب بخوابي..
*******
اروم چشمامو باز کردم و رو تخت نشستم..اه خداي من..
صورتم عرق کرده بود..
ب ساعت نگاه کردم..?صبح بود..کابوس نديدم ولي خواب مادرم بود..
تو خونه خودمون رو مبل نشسته بود ونگام ميکرد..هرچي باهاش حرف ميزدم چيزي نميگفت..اما تو چشماش انگار دلخوري بود..نميدونم شايدم دلنگراني..خوب متوجه نشدم..
ب پويا ک غرق خواب بود نگاه کردم..بي سروصدا بلند شدم و بسمت اشپزخونه رفتم تا اب بخورم..
ي لحظه احساس کردم ازنور شب خوابي ک روي ديوار هال هم پخش شده بود ي سايه ديدم..
چندبار پلک زدم و دوباره نگاه کردم..حتما بخاطر خوابالو بودنمه..
داشتم از کنارميز تلوزيون ردميشدم ک دستي از پشت روشونم نشست..
ازترس دهنمو بازکردم تا جيغ بزنم ک سريع دست ديگ اي اومد رودهنم..
خدايا اين کيه نصفه شبي..
صداي ارومي تو گوشم زمزمه کرد:بهتره دختر خوبي باشي و سروصدا نکني..
دستام شروع کرد ب لرزيدن..
سعي کردم تقلا کنم اما هم بدنم ازترس سُست شده بود..
هم اينک محکم گرفته بودتم..
romangram.com | @romangram_com