#نقطه_سر_خط_پارت_16
-- خیلی خب، موضوعتو تو کمسیون می ذارم ببینم نظر باقی اساتید چطوره.
بی توجه به اینکه آخرِ پروژه ام به کجا می رسه با اجازه از استاد ازکلاس بیرون اومدم و دکمه ی برقراری تماس با امیرو فشار دادم
***
توضحی درمورد گولدارو: گولدارو یا دارونما به ماده ای گفته می شه که شبیهِ داروییه که دارن روش تحقیق انجام می دن اما هیچ خاصیتِ درمانی نداره و هدفِ استفاده ازش از بین بردن اثرِ تلقین از طرفِ درمانگر و بیمار هست.
به عنوان مثال: دارویی برای سردرد ساخته شده و می خوان از اثر بخشیش مطمئن شن برای همین بیمارا رو به دو دسته که داروی اصلی و گولدارو مصرف می کنن تقسیم می شن. توی این روش بیمار نمی دونه که داره دارو مصرف می کنه یا گولدارو. اگه توی این نوع تحقیقا درمانگر هم ندونه بیمار از چه نوع ماده ای استفاده می کنه نتیجه قابل اطمینان تره و تنها یک نفر که اونم طراحِ پروژه است می تونه بفهمه که کدوم بیمار توی کدوم گروهه.
تکه ای از کیک شکلاتی که به تلخی می زدو بی میل خوردم و پشت بندش چایی بد طعمِ کافی شاپِ دانشکده که باعث می شد با هر قُلُپش خودمو فحش بدم که چرا اینو سفارش دادم.
راحیل: ما با دکتر عزیزی حرف زدیم. راجبِ پروژه. گفته حاضره باهامون همکاری کنه
ابروهامو با تعجب بالا دادم و گفتم: ولی دکتر مرادی گفت پروژه تو کمسیون رد شده. مگه دکتر عزیزی تو کمسیون نبوده؟
راحیل: نمی دونم.
لیوان کاغذی رو روی میز گذاشتم و از زور حرص گفتم: من این مهرانفرو حتما یه روزی می کشم.
راحیل: گفتی مهرانفر یه چیزی یادم اومد. علی می گفت ظاهرا این مهرانفر پرونده ی درخشانی داره.
-تو چه زمینه ای؟
-- هر زمینه ای که بگی. از کم کردنِ سنِ شناسنامه ایش که بخواد بشه هیئت علمی بگیر تا پرونده اخلاقیش تو بیمارستان رسول
- فکر کنم بیشتر شایعه باشه. منم یه چیزایی شنیدم، ولی اگه اینطور بود تو دانشکده راش نمی دادن چه برسه به این که بخواد معاون آموزشی هم بشه
-- مهرانفر تو دفتر وکالتی که علی کار می کنه سنِ شناسنامه ایشو 6 سال کوچیک کرده. به قول معروف تا نباشد چیزکی ...
به الهام خیره شدم که داشت با اکراه قهوه شو می خورد و انگار تو این عوالم نیست. از زیر میز یکی به پاش زدمو گفتم: مگه مریضی چیزی رو که دوست نداری رو سفارش می دیو می خوری ... و در دل ادامه دادم: حالا خوبه یکی اینو به خودم بگه
romangram.com | @romangram_com