#نگهبان_آتش_پارت_93

بین جیغ وگریه هام صداش رو شنیدم

-باید حاضر شین کاش مجبورم نمیکردین

دست به التماس برداشتم

-توروخدا این در رو باز کن

-شرمنده حق انتخاب ندارین

کف دستم رو روی در گذاشتم

-ب باشه لعنتیاااا فقط این در رو باز کن

-دوش بگیر..

وصدای پاهاش که دور میشد شنیدم.. بلند داد زدم:

-کجا مییریی؟

جوابمو نداد و رفت.. آه خدایا کاش هیچ وقت برای اومدن اصرار نکرده بودم.. تو اولین زمان برمی گشتم .. با اجبار دوش گرفتم که باز در زد..

-زود باش بیا بیرون وقت نداریم..

اعتراض فایده نداشت.. حوله رو پوشیدم و بیرون اومدم به محض بیرون اومدن چشمم به یه تاپ مجلسی سفید که یقه ی شل و دامن کوتاه مشکی رنگ داشت افتاد که روی تخت بود..

-بیا بشین

به سمتش چرخیدم.. پراخم نگاهم کرد

مثل ربات جلورفتم و روی صندلی مقابل آینه نشستم.. شروع کرد به سشوار کشیدن موهام.. مدام پیوند انگشتم رو میشکستم.. عصبی بودم و کلافه..

خشک کردن موهام که تموم شد.. بالاخره این سکوت رو شکستم:

-دورهمی با کیه و در مورد چیه؟

-من نمیدونم وظیفم چیز دیگست


romangram.com | @romangram_com