#نگهبان_آتش_پارت_91
-ببخشید میتونم بیام داخل؟
صدا آشنا نبود.. کتاب رو بستم:
-بیا تو..
درباز شد و دختر جوونی با لباسی که شبیه به خدمتکارها بود وارد شد دختری سبزه باچشمای قهوه ای
-سلام
سوالی نگاهش کردم
-سلام کاری داری؟
نزدیکم شد
-بله امشب یه دورهمی مهم هست دستور دارم شمارو حاضر کنم...
ابروهام تا جایی که ممکن بود بالا پرید..
-چ چی دورهمی؟ اما واسه چی؟
به طرف کمدم رفت.. درحالی که لباس هام رو زیر رومیکرد گفت:
-من نمیدونم فقط دستور رو اجرا میکنم
-دستور؟ مگه شما برده هستین؟ داری چیکار میکنی؟
وبه سمتش رفتم
-وسایلم رو بهم نریز
خونسرد نگام کرد:
-انگار لباس مناسب ندارین.. شما برید دوش بگیرید بقیش با من..
با دهن باز نگاش کردم.
romangram.com | @romangram_com