#نگهبان_آتش_پارت_67
باحس چیزی روی بازوم بدون اینکه چشم باز کنم شتاب زده مچش روگرفتم..
-چیییهه؟
چرخیدم نریمان بود که با چشمای گردشده به دستم که رومچش بود نگاه میکرد
-اینجا چیکار میکنی؟
نفس نفس میزدم
-ولم کن
وخودش رو ازم دورکرد
-مگه دزد گرفتی؟
خودم رو جمع وجور کردم با این که هنوز گیج بودم گفتم:
-چرا هربار سرخود میای اینجا؟
به آرنج راستم تکیه دادم:
-نریمان از این کارت هیچ خشم نمیاد
راحت بود انگار هیچی نشده باشه گفت:
-بییخیال ببین عجب قهوه ای ساختم پاشو..
اخم کردم خواست پرده روکنار بزنه که تحمل ازکف دادم
-بسه
دستش رو هوا خشک شد نگاهم کرد اما کوتاه نیومدم:
romangram.com | @romangram_com