#نگهبان_آتش_پارت_47
-اونجایی؟
-من خوبم اما..
-هووفف راستش خیلی نگرانت بودم آقای مغرور..
نگرانم بود؟ مغرور؟ او راجع به من چی فکرمی کرد؟ الان داره مخ منو میزد؟ یامن... من چی؟؟
فقط میدونستم این دختر ابدا تو برنامه هام جایی نداشت..
-تاویار؟
شنیدن اسمم اون هم اینقدر بی پروا از زبونش، ناخواسته کمی لحنم رو گزنده کرد
-تو از من چی میدونی؟
-چی؟
پنجره روباز کردم..
-گفتم از من چی میدونی چقدر منومیشناسی که احساس کردی می تونی اینقدر با من راحت باشی؟
باز موندن دهنش و تعجبش حدس سختی نبود..
-چطور کسی رو که نمیشناسی به اسم صدا میکنی؟
سیگار سوخته رو لبه پنجره گذاشتم و دومی رو روشن کردم.. اکسیژن رو به ریه هام کشوندم..
-من .. خب راستش..
چرا هول شد؟ یعنی ازمن چه انتظاری داشت؟
-بگو میشنوم..
-خب فکر نمی کردم ناراحت بشین..
کلافه کام عمیقی از همدمم گرفتم:
romangram.com | @romangram_com