#نگهبان_آتش_پارت_39
-خب مثل اینکه من باید قواعد رو یادتون بدم
و طولی نکشید که مشت گره کردم رو فک فرید پیاده کردم با آخ بلندی روی زمین پرت شد.. قبل هر عکس العملی مشت دیگه م رو به فک جواد که داشت به سمتم حمله می کرد، کوبیدم او هم کمی دورتر روی زمین افتاد
حرف نمیزدم فقط مشت میزدم.. روی سینه ی فرید نشسته بودم بی توجه به ناله ها و التماس هاش مدام به صورتش می کوبیدم..
حالم دست خودم نبود میزدم و میزدم که با ضربه ی ناگهانی به سرم به راست پرت شدم و صدای فرید رو شنیدم:
-آخخ میکشمت بی پدر.. آشغال عوضی
دستم روی شقیقه م نشست.. این واقعا ضرب شصت جواد بود؟
-پاشو فرید از اینجا بریم بابا می کشنمون
شکمم درد میکرد.. حتما فکر کرده تکون نمیخورم یعنی مردم..
-نه ازاین خبرا نیست.. اینبار می کشمش
ونزدیک شد اجازه دادم بلندم کنه.. درد زخمم شروع شده بود.. از پشت یقم رو به چنگ گرفت:
-پاشو ببینم حالاوقت مردن نیست اون روز نشد اما الان کارت تمومه..
-ولش کن فرید بیرون پر از آدمای نریمانه.. بیا بریم.. از اول هم به خاطر تو توی این هچل افتادیم.. ولش کن.. حرف منو گوش کن..
وقتی تونستم کف پاهام رو روی زمین حس کنم پوزخندم عمق گرفت.. قبل از او، تو یه چرخش مشتی درست روی دماغش کوبیدم.. خورد شدنش رو با گوش های دستم شنیدم..
-آآآآخخخ
هیچی حس نمی کردم انگار خوی حیوانیم، تسخیرم کرده بود.. جلوم روی زمین ناله میکرد.. توچه حالی بودم نمیدونم اما جواد به سمتم نیومد قبل از مرگ گوش هام، شنیدم که کسی گفت:
-نه.. منو ازدست این روانی نجات بدین و...
مشت زدم.. زدم باید آروم می شدم.. بازم زدم.. نفهمیدم کی و چطور هردو دستم از پشت گرفته شد و با ضرب به عقب کشیده شدم.. هنوز حالم بد بود تند و کشدار نفس می کشیدم.. کسی مدام تکونم می داد گوشم جز صدای سوت قطار چیزی نمی شنید.. بالاخره چشم هام رو که از خشم بسته بودم باز کردم.. قفسه ی سینه م پرشتاب بالا و پایین میشد و ابدا دلم نمی خواست بدونم زخمم تو چه وضعیتی بود.. نریمان درست مقابلم بود و حرف میزد:
-تاویار؟ خوبی؟ ای خدا.. تاویار منو نگاه کن
گوش کردم از بین تمام صداهای ذهنم روی نریمان ثابت شدم
romangram.com | @romangram_com