#نگهبان_آتش_پارت_167

دستم مشت شد و لبمو بین دندون گرفتم:

-بابا ایول

هنوز گیج بود:

-آره آفرین بابا..

من داشتم ازش ناامید میشدم..

-بسه من باید برم مواظب اون سیم کارت هم باش بهم آمار بده..

هول شده قهوه سرد رو سر کشید

-راستش امروز ازم خواست بادخترش برم خرید..

برام اهمیتی نداشت.. من ذهنم درگیر سیاوش بود..

-اون روز که خونش بودم گفت اون دختره یک دوسته میدونی چرا؟

ابروهاش بالا پرید..

-نگو.. جدی میگی؟ یعنی گفت صدف دخترش نیست؟ من فکر می کردم حداقل به تو بگه..

سر تکون دادم:

-اما من شک ندارم دخترشه

و چهره درهم کشید:

-نمیدونی عجب دختریه غد و یک دنده ولی دختر خوبیه

بی میل به این بحث گفتم:

-ته توش رو در بیار..

انگار چیزی به خاطرم اومده باشه گفتم:


romangram.com | @romangram_com