#نسل_عاشقی_پارت_6
مهرداد+اره بریم دخترا رفتن پایین
همه رفتیم پایین و سوار شدیم منم دکمه ی استارتو زدم وسیستم و روشن کردم و ماشین رو از جا کندم قرار بود بریم ویلای من تو راه هی من سبقت میگرفتم و هی مهلا تا اینکه رسیدیم
***مهلا***
من تاحالا ویلای رایان رو ندیده بودم ولی خیییلییی باحاله ی حیاط پونصد متری میشد و ی راه شنی تا خونه داشت که کنار این جاده رو درختای بیدمجنون پر کرده بود من به شخصه دهنم واموند بالاخره رسیدیم جای خونه و ماشین هارو زیر سایه بون گذاشتیم
من-وااای رایان اینجا عالیه
رایان+خواهش میکنم نظر لطفته
من-خب زود وسایلتون رو جمع کنین و برین لالا کنین منم میرم عکس بگیرم
روشنا+چرا ما بریم بخوابیم؟
من-هر کاری میخواین بکنین فقط وسایلارو بردارین ماشینم اذیت میشه!!!
اینو که گفتم همه افتادن دنبالم ببخشید ولی این خاندان ما فقط به دنبال کردن عادت دارن با هر جور زحمتی خودمو بین بید مجنون ها قایم کردم بعداز نیم ساعت گشتن دنبالم خسته شدن و رفتن تو فقط رایان بیرون روی صندلی های بین بیدمجنون ها نشسته بود اروم اروم رفتم سمتش و از پشت گفتم پخخ بیچاره دومتر رفت بالا با پرنده ها ی خوشوبشی کرد و اومد پایین😜
حالا من از خنده روده بر شده بودم😂
رایان+چته اوووف قلبم اومد تو دهنم
من-خیلی باحال شده بودی
و دوباره پقی زدم زیر خنده
رایان+نمیگی سکته میکنم.!؟
ازدهنم در رفتو گفتم
من-مگه عشق من سکته هم میکنه
تا اینو گفتم دو دستمو گذاشتم رو دهنم
من-ببخشید منظوری نداشتم....
***رایان***
تو حال خودم بودم که ی نفر از پشت منو ترسوند ادم ترسویی نیستم ولی فک کن بین ی عالمه درخت نشستی و یکی میاد از پشت تو رو بترسونه تازه شبم باشه
من-چته اوووف قلبم اومد تو دهنم
مهلا-خیلی باحال شدی
و دوباری پقی زد زیر خنده منم خندم گرفته بود ولی سعی کردم جلود خندمو بگیرم
romangram.com | @romangram_com