#نسل_عاشقی_پارت_5
روشنا+مهههلا
من-درد گوشمو کر کردی
روشنا+بدو همه رفتن پایین
من-به پدرجون خبر دادین
روشنا+رایان خبر میده بیا بریم
من-اوکی خلاصه رفتیم.
من و ارمیا و روشنا و رانا همین دو روز پیش رفتیم برای ماشین خوشگلم سیستم وصل کردم سوار ماشین شدم دکمه ی استارتو زدم و سیستمم رو روشن کرده و ماشین رو از جا کندم تو راه هی من سبقت میگرفتم و هی رایان بعد دوساعت رانندگی رسیدیم ویلای رایان
***رایان***
امروز قرار با بروبچ بریم بیرون فکر کنم مهلام بیاد چون اون پایه اس برای این چیزا همین چند روز پیش بود که با دخترا اومد و از نمایشگاه من ی پورشه گرفتن من براش تخفیف زیادی گرفتم چون از بچگی و از همون اولین باری که دیدمش مهرش به دلم افتاد و اسب دلم افسار پاره کرد
(-اوه اوه رایان داری زیادی میری تپ فضای شاعرانه
+خف باو)
اتاقم ی در مشکی داره و در روکه باز میکنی ی پنجره ی سراسری میخوره و کنارش ی تخت سفید-طلایی فک کنم مهلا هم این رنگه تختش (خب به تو چه )باز تو اومدی(چرا مهلا انقدر برات مهم شده مگه این تو نبودی که میگفتی رایان هیچ وقت عاشق نمیشه) اره من بودم ولی نمیدونم چی داره که منو عاشق خودش کرده خب رو به روی تختم ی میز سفید داره که لب تاپ مشکیم روش قرار داره.
کنارشم ی کتابخونه ی بزرگ.از زیر تختم ی چمدونم و برداشتم و چن دست لباس به رنگ طوسی برداشتم و ی کت مشکی با کفش های ستشون.رفتم و ی دوش ی ربعی گرفتم و اومد بیرون و روبه روی اینه وایستادم چشمام هم رنگ مهلا ست ولی رنگ چشمای مهلا ی چیز دیگس و موهای خرمایی و دماغ متناسب و لبای برجسته صورتی سفید نه از این سفید ماستیا ودر کل دخترکش و ی هیکلی که برای ساختنش خیلی تلاش کردم خلاصه بعد ی شلوار طوسی و ی تیشرت مشکی که با رنگ طوسی روش نوشته بود به کره ای.نوشتش اسم مهلا بود(اینو ی بار که رفتم کره گرفتم واسه روز مبادا) و ی پیراهن مشکی طوسی استیناشو با ظرافت خاصی بالا داده بودم و دکمه هاش رو نبستم موهامم به بالا بردم و سوییچ لامبورگینی مشکیم رو برداشتم و چمدونمم برداشتم و رفتم پیش پدرجون باید بهش بگم که داریم میریم شمال چن تقه به در زدم و با اجازه گفتن پدرجون رفتم داخل داشت کتاب میخوند
من-سلام بر بهترین و خوشتیپ ترین پدرجون دنیا
پدرجون+سلام بر دخترکش ترین نوه ی دنیا
من-پدرجونم راستش ما میخوایم بریم شمال
پدرجون+شما یعنی کیا!؟
من-منو مهرداد و رامین با مهلا و وارمیا و روشناو رانا
پدرجون+خوب برید به سلامت خوش بگذره
من-خداحافظ پدرجون
پرجون+خداحافظ.
از اتاق پدرجون اومدم بیرون و رفتم تو اتاق مهرداد همه اونجا بودن منظورم از همه یعنی فقط پسرا
-خب بچه ها بریم
romangram.com | @romangram_com