#نسل_عاشقی_پارت_25


رایان+جونه دلم

من-ی خبر دیگه

رایان+چی نفسم

حالا با خوشحالی

من-منن قبووول شدممممم

رایان که حالا از تو شک دراومده بود خندید و گفت

رایان+پس همین امشب میام خاستگاریت

من-حرفی ندارم خب پس من برم دیگه ماشین که داری

رایان+نه نیاوردم

من-خب بیا باهم بریم اهم اهم رایان ی نگاه تو ایینه بنداز

اونم خودشو تو ایینه دیدو خندید و رفت جلو ایینه و رژ رو از رو صورتش پاک کرد و بعد منو شیطون نگاه کردو ی قدم اومد جلو که گفتم

من-رایان بیخیال بابا دیگه بسه بزار برای بعد عشقمم

رایان+باشه بریم

لباس سفیدشو در اورد و دستمو گرفت و با هم اومدیم بیرون و سر راه شیرینی هارو از منشی گرفتم داشت با خشم بهم نگاه میکرد و شیرینی بهش تعارف کردم

****همون شب****

با ریموت در خونه ی پدرجون رو باز کردم و رفتم جای ماشین های دیگه پارک کردم

رفتم تو

من-اوه چقدر اینجا شلوغه مهمونیه

رایان+اره دیگه

من-مهمونی چی

رایان+مراسم خواستگاری من از شما بانوی گل

من-ا رایان چرا به من نگفتی

رایان+خوبه همین چند دقیقه ی پیش بهت گفتم که امشب میام


romangram.com | @romangram_com