#نسل_عاشقی_پارت_22

رایان+خوب پدرجون من میخوام ی موضوعی رو بگم البته با اجازه ی شما

پدرجون+بگو پسرم میشنوم

رایان+پدرجون...من...یعنی...میخوام بگم

پدرجون+پسرم چیزی شده

رایان-چیزی که نه..یعنی ی چیزی شده

پدرجون+اتفاق بدی افتاده

رایان+نه اصلا فقط میخواستم مهلا رو از شما خواستگاری کنم

اینو گفت و سرش رو انداخت پایین

پدرجون+چرا که نه باید نظر مهلا رو بپرسی مهلا نظر تو چیه

من-خوب من.....

رایان+پدرجون من تو شمال از مهلا خواستگاری کردم و مهلا هم جوابش مثبت بود فقط میخواستم در حضور شما به عنوان بزرگتر مهلا خواستگاری کنم

پدرجون+خوب پس مبارکه حالا قضیه رو بگو منم لذت ببرم

رایان با نگاه کردن به من تمام قضیه خاستگاری رو گفت بدون سانسور و ی روزی رو تایین کردن برای خاستگاری اصلی دقیقا دهن من اینطوری بود😲😲😲😲یعنی اونجا من مثه چی خجالت کشیدم دم کشیدم نافرم اصن سوختم هوا هم که نگم براتون داشتم از خجالت تمام اب میشدم خجالت اور ترین لذت هم اونجایی بود که رایان اومد دست منو گرفتو با هم رفتیم بیرون

****یک سال بعد****

پشه+مهلا ببین چیشد دیگه

من-هولم نکن روشی

مهلا هخامنش مهلا....اخ جوون اینم از فوق لیسانس

پشه+تبریک میگم مگس

من-خیلی ممنون پشه

من فوق لیسانس قلب و عروقم هم گرفتم دقیقا مثل رایان اخ گفتم رایان باید میرفتم پیشش تا بهش خبر رو بهش بگم مطعنم خوشحال میشه

من-خب روشی من برم

پشه+کجا دختر

من-اول میرم پیش پدرجون بعد میرم پیش رایان تا به اون هام بگم

پشه+باش برو

romangram.com | @romangram_com