#نسل_عاشقی_پارت_21
من-بیا پیشولک بیا بخور
غذاش رو یکم اون طرف تر ریختم و خودم عقب تر نشستم
*********************************************
من-بچه ها من فوق العاده خوابم میاد میرم لالاکنم.
بچه ها+باشه برو
این ی هفته هم مثه برق و باد گذشت
نشستم تو ماشین و با تک بوق رایان به راه افتادم اهنگ سیستمی رو روشن کردم و وییییییژ پیش به سوی تهران حرکت کردیم دیگه تقریبا نزدیک تهرانیم که یهو سهیلا اومد جلو و خواست سبقت ممنوع بگیره بوق و چراغ دادن ما نشونه این بود که نرو درست موقعی که از لاین خارج شد ی کامیون زد بهش
با بوق ممتد ما تموم شد الان سه ماه از مرگ اون سه تا میگذره اگه میپرسین پس چرا سینا زندس چون سینا کار داشت و روز قبل اومد تهران بیچاره هر روز میره سر قبرشون و میگه
سینا+ای کاش منم با اونا بودم که اخرش با تو گوشی عموم و زن عموم خفه میشه😂
منم ناراحتم شاید دلم میخواس سر به تن نداشته باشن اما اونا فامیلای منن.
الانم طبق معمول دارم میرم پیش پدر جونم
من-سلام پدرجونم خوبی
پدرجون+سلام مهلا جانم من خوبم تو خوبی
من-عالی چیکار میکنید
پدرجون+دارم شاهنامه میخونم
تق تق تق
پدرجون+بفرمایید
رایان+سلام پدرجونم خوبی خوشی
پدرجون+خوبم ممنون چه خبر
رایان+سلامتی
رایان نگاهش به من افتاد و
رایان+به به سلام سلام صدتا سلام بر بانوی خوشگله ایران
من-سلام
romangram.com | @romangram_com