#نسل_عاشقی_پارت_20
رفتم که اجاغ رو درست کنم دیدم همه دارن با تعجب نگاهم میکنن
من-چیشده
رایان+تو چرا اونجا ایستادی
من-امروز ظهر ناهار کباب مخصوص مهلا خانوم
رایان+مگه بلدی
من-بله
بقیه رفتت تخته بازی کنن و یسری هام رفتن لبه پرتگاه منظورم از یسریا داداشم و روشنا رو میگم سونا و سورنا و سهیلا با سینا هم نشسته بودن و کاری نمیکردن منم که مشغول درست کردن کبابا شدم
من-پشه بیا سفره رو بنداز داره اماده میشه
روشنا مثه پشه ی درحال فرار میدویید تشبیه رو حال کردین
خواستم ی سیخونکی بزنم ببینم کباب در چه حاله که دیدم ی پیشی ناز و گوگولی مگولی داره با حسرت به کباب دستم نگاه میکنه منم کبابو دادم به گربه
رایان+مهلا بیا دیگه مردیم از گشنگی
من-باشه اومدم
سیخ به دست رفتم پیش بچه ها
داشتیم میخوردیم
رایان+به به خانومم چه دست پختی داره
منم با کلی خجالت و سر به زیر تشکر کردم
رامین+نه بابا خیلی خوبه
من-خواهش باع
بعد از اتمام غذا رفتم دنبال پیشولک بگردم همون گربه که استخونا رو بدم بهش
من-پیشولک...پیشی...
دیدم اون طرف تر ایستاده و داره منو مثه بز نگاه میکنه😲(مهلا خل بودی خل تر شدی)
من-اهای بیا اینجا ببینم توله کت کجا رفته بودی دیدم تکون نمیخوره
من-من برات غذا اوردم نمیای
تا استخونارو دید چشماش برقی زد که نگو و نپرس
romangram.com | @romangram_com