#نسل_عاشقی_پارت_16

من-چمشش الان میام

رفتم ژل مو رو با سشوار برداشتم خوبیش این بود که خونش مجهز بود بهش گفتن بشین رو صندلی اونم نشست و من شروع کردم به درست کردن موهاش موهاش خیلی نرم بود و خوش حالت

-خب تموم شد

دیدم همونجوری نشسته و داره از تو ایینه منو میبینه

با صدای در بلند شد و رفت کنار

روشنا+بیاین دیگه

من-باشه اومدیم

رایان اومد دستمو گرفت و باهم رفتیم بیرون

من-وسایل رو اماده کردین

روشنا+اره همه چی امادس خوب پس راه بیفتین

رامین+مهلا

من-بله

رامین+سوییچ ماشینو بده من تو و رایان با روشنا و مهرداد با رانا باهم برین

من-چرا

ی لبخند دندون نما زد و گفت

رامین+اخه تو و رایان تازه عروسین مهرداد هم داداش توی و رانا هم ابجی رایان

روشنا+خوب من چرا باهاشون برم

رامین با ی لحن مشکوکی گفت

رامین+میخوای بگم

روشنا ی لحظه رنگ صورتش پرید

(+مگه کانگورو که بپره

-تو خف شو)

و دوباره اومد

من-خوب ی پشه که باید همراهمون باشه

romangram.com | @romangram_com