#نسل_عاشقی_پارت_14

صبح با صدای الارم گوشیم بیدار شدم یواش برگشتم سمت رایان اخی چقدر ناز لالاییده

بعداز چند دقیقه چشماشو اروم باز کرد

من-سلام صبح بخیر ماه قلب من

رایان+سلام صبح شما هم بخیر بانو

رو ارنج دستش بلند شد و زل زد تو چشمام سرم رو انداختم پایین با دست دیگش از چونم گرفت و سرم رو اورد بالا

رایان+خانوم من خجالت میکشه

من-......

رایان+مهلا زندگیم

من-بعله

رایان+منو ببین.

سرم رو اوردم بالا و تو چشماش نگاه کردم چند لحظه همونطوری به هم خیره شده بودیم

من-میشه اونجوری نگام نکنی؟

شیطون گفت

رایان+چطوری؟

من-همینطوری دیگه معذبم میکنه

رایان+مهلا

من-بعله

رایان+کی قرار عقد رو بزاریم؟

من-برای چی عقد توکه هنوز نیومدی خواستگاری!

رایان+خوبه همین دیشب ازت خواستگاری کردم

من-نه باید منو از پدرجون خواستگاری کنی هرچی نباشه اون بزرگ ترمه

رایان+اووووف باشه همین فردا میریم و من میام خواستگاری و تو بعله رو میدی و دو روز بعدش عروسی میگیریم

من-چه خبره خیلی زود نیس

رایان+نه اتفاقا خیلی دیرم شده.

romangram.com | @romangram_com