#نسل_عاشقی_پارت_12

رانا+داداش تو منو که خواهرتم اینجوری بغل نمیکنی.

رایان رفتو خواهرش رو همینجوری بغل کرد و مهرداد اومدو منو بغل کرد

من-داداش دیدی به عشقم رسیدم

مهرداد+اره مبارک باشه خواهری

من-مرسی

مهرداد+بهش برسی

من-رسیدم

بعد جفتمون خندیدیم.

رایان اومد کنار من ایستاد و بعد از چند لحظه روشنا و ارمیا و رانا اومدن پیش من و رایان رفت پیش پسرا

رانا اومدو گفت

+بیا بغلم زن داداش گل.

همدیگرو بغل کردیم وبعدش ارمیا و روشنا بغلم کردن....

***رایان***

وقتی که از مهلا خاستگاری کردم اشک تو چشماش جمع شده بود که با موهایی که تا زیر ابرو چتری کوتاه کرده بود زیباییش رو صد هزار برابر کرده بود وقتی گفت بعله انگار تو قلبم ی کلبه ساخته شده بود که فقط جای مهلا توش بود

***مهلا***

این دخترای منحرف ماهمه رو راضی کردن که منو رایان تو ی اتاق بخوابیم حالا وضعیت منو تو اون شرایط درک کنین یعنی میخواستم کله ی هم شون رو بکوبونم به دیوار این رایان خوش خنده هم همش میخندید من نمیدونم این رایان هیچ وقت نمیخندیدا ولی امشب رو دور خنده افتاده بود منم هی حرص میخوردم راستی من از این تعجب کردم که مهرداد به رایان گفت

مهرداد+مشکلی نیس فقط از حد خودت جلو تر نرو.

بالاخره وقت خواب شد و منو رایان رفتیم تو ی اتاق به محض ورود به اتاق رایان نزدیکم شد.

من-رایان ولم کن خواهش میکنم

رایان+چرا ولت کنم خب زنمی میخوام بغلت کنم مشکلیه

من-خواهش میکنم ماکه هنوز محرم نیستیم رایانیی رایان جونم

رایان+سعی نکن خرم کنی ها

من-رایانم رایان عزیزدلم خواهش میکنم

رایان+اووووف باشه ولی به ی شرط

romangram.com | @romangram_com