#ننه_سرما_پارت_15

- مونا نیایش؟!

- بله! بله! خودمم!

- مونا جون تویی؟! الهی فدات شم! درد و بلات به جونم بخوره عزیزم! چطوری؟! کجایی تو؟!

- خدا نکنه خانم برکت! حال شما چطوره؟

- گریه نکن دیگه دلم ریش شد! الهی قربونت برم. تو این چند ساله کجا غیبت زد؟ می دونی چقدر ژیلا به خونه تون تلفن کرد؟! نامه داد؟!

- می دونم! می دونم!

- پس چی عزیزم؟!

- پدرم فوت کرد! تنها شدم!

«يه خرده ديگه ساکت شد و بعد اونم زد زير گريه و همونجور که گريه مي کرد گفت»

_الهي بميرم براي تو! خدا منو بکشه که تنها بودي ! چرا خبرمون نکردي؟!کِي؟! چه جوري؟!

_چند ماه پيش!

_خدا رحمتش کنه! تا بوده همين بوده مادر جون! بميرم برات! پاشو بيا اينجا!

پاشو چند روز بيا اينجا !ماهام تنهاييم!

_ممنون ،مرسي ! ژيلا جون چطوره؟!

_خوبه! خوبه!

_چيکار مي کنه؟!شوهرش چطوره؟همون آمريکاس؟چند تا بچه داره؟!

_ اِي...! اِي...! اِي...!

_طوري شده خانم برکت؟!

_نه مادر.طوري که نه اما از شوهرش جدا شد!

_چرا؟!

_چه مي دونم! توافق اخلاقي نداشتن!

_بچه چي؟!

_نه ،بچه دار نشدن! خداروشکر وگرنه الآن يه بچه ي بي پدر يا بي مادر چه مي کشيد؟!

_الآن چيکار مي کنه؟!

_يه شرکت زده !کاراي کامپيوتري مي کنه!

_امريکا؟!

_نه عزيزم! تو همين تهران !اون مجتمع چيه؟! پايتخت!

_کِي برمي گرده خونه؟!

_خونه ش که ديگه اينجا نيس مادر! واسه خودش آپارتمان خريده! شيش ،هفت ماه اينجاس و چند ماه مي ره امريکا! نه در غربت دلم شاد و نه رويي در وطن دارم! خودشو اسير کرده! نه مي تونه يه جا بند بشه و نه به زندگيش سر و سامون بده! تا چند سال پيش م خواستگار داشت اما شوهر نکرد که نکرد! تو چي راستي؟! ازدواج نکردي؟!

_نه خانم برکت ! از پدرم نگهداري مي کردم! قبلش از مادرم و بعدش از پدرم!

_ايشالا خير ببيني دختر جون! مطمئن باش که دعاي خيرشون هميشه بدرقه ي راه ته! مامانم فوت کردن؟!

_چند سال پيش !

_الهي من بميرم براي تو! تو رو خدا پاشو بيا اينجا !اينجا هنوز خونه ي خودته! مثل قبل ! هيچ فرقي نکرده به خدا!

_ممنون،ممنون! مي خواستم اگه ممکنه تلفن ژيلا رو ازتون بگيرم!دلم براش خيلي تنگ شده!

_الآن عزيزم ! صبر کن ! حواس که برام نمونده! يه چيزي رو يادداشت نکنم و يادم رفته! بنويس!

«شماره ي موبايل و خونه و شرکتش رو بهم داد و گفت»

_تو رو خدا فقط يه خورده نصيحتش کن! به حرف ما،که گوش نمي ده!

_چشم! حتما !خيلي خيلي خوشحال شدم که باهاتون صحبت کردم! ببخشين اگه ناراحت تون کردم! دست خودم نبود!يه مرتبه ياد اون روزا افتادم!

_چه حرفا مي زني عزيزم! تو رو خدا اگه کاري داشتي يه زنگ به من بزن! غريبي نکن! توام براي من مثل ژيلايي!

_خيلي خيلي ازتون ممنونم! فعلا با اجازتون !بازم تماس مي گيرم!

_به سلامت عزيزم!در پناه خدا! به خدا سپردمت!

_خداحافظ شما!

_خداحافط دخترم!

«تلفن رو قطع کردم ! روحيه م عوض شده بود! با حرفاي گرم خانم برکت!

تند شماره ي شرکت رو گرفتم.کسي جواب نداد.زدم خونه ش !بازم جواب نداد!موبايلش رو گرفتم که کمي بعد جواب داد.»

_بله؟


romangram.com | @romangram_com