#ننه_سرما_پارت_105

و یه در خیلی بزرگ با صدای چرخش چند تا کلید و قفل!

بعدش ادمایی که بیرون بیخودی منتظرن!

و چند تا ماشین که تو بعضی هاش ادما نشستن!

و یه ماشین خالی یه گوشه پارک شده!

ماشین ژیلا!

- تو بشین تو تا اقای متین ام بیاد!

در ماشین را باز کرد و رفتم عقب نشستم.

- چیزی می خوری برات بگیرم؟

- فقط بریم!

- الان می آد!

چشمامو بستم و سرم رو تکیه دادم عقب.

شنبه بود یا یکشنبه؟ شنبه بود! شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، امروزم چهارشنبه!

پنج روز! چهار شب و پنج روز، یا چهار شب و چهار روز! آره! چهارشب و چهار روز!

چهل شب و چهل روز!

شبایی به بلندی عمر یه آدم و روزایی به اندازه ی عمر همون ادم!

آدمایی که زیادم عمر می کنن!

کجای زندگی بودم وقتی ژیلا اومد؟

داشتم با مادر ویا حرف می زدم.

- شما نمی فهمین من چی میگم! همونطور که اون روزا نفهمیدین!

- اینجای خط دیگه دست منه! بگو؟

- نمی گم اما اگرم بگم شما نمی فهمین! کنار هم گذاشتن ذهن و ایده و فکر من و شما مثل نشستن شب و روز کنار همدیگه س! نشدنی یه!

صدای در ماشین اومد. بعدش صدای اقای متین!

شما خوبین؟

چشمامو باز کردم و نگاهش کردم. یه سری تکون داد و نشست رو صندلی جلو. ژیلام سوار شد که متین گفت!

من سر راه پیاده می شم!

ژیلا حرکت کرد. هرچی جلوتر می رفتیم صدای ازدجام بیشتر می شد!

ازدحام ادما و ماشینا!

کجا گم شدم! کجا پیدا!؟ اصلا پیدا شدم؟!

گم نشدم که پیدا بشم!

اقای متین داره حرف می زنه اما بیشترش رو متوجه نمی شم!

- زندگی ادامه داره!

ژیلا ماشین رو از لای ماشینای دیگه رد می کنه و می ره جلو.

- یه شروع دیگه یه اینده دیگه!

چقدر خوب رانندگی می کنه! مثل پویا!

- کمی استراحت خیلی مسائل رو حل می کنه!

لی لی لی لی حوضک! جوجوئه اومد اب بخوره افتاد تو حوضک!

- یه کمی که استراحت کردین، باهاتون صحبت می کنم!

من همون جوجوئه هستم! اومدم اب بخورم که افتادم تو حوضک.

- یه پزشک خوب!

چقدر سر و صدا اینجا هست!

- مسافرتم خیلی عالیه!

چیزای دیگه ام گفت که معنی شون رو نفهمیدم!

حالا ژیلا ماشین رو نگه داشته و متین داره پیاده می شه! انگار از منم خداحافظی کرد! نمی دونم!

ژیلا حرکت می کنه. ماشین به سرعت می ره! و منمبا ماشین! شایدم جلوتر از ماشین! شایدم عقب تر!

آره، عقب ار! اما کجا؟!

چقدر همه چیز سریع اتفاق افتاد! اصلا نمی تونستم چیزی رو کنترل کنم!


romangram.com | @romangram_com