#نغمه_عشق_پارت_87

-از همکارات پرسیدم.

هیچی نگفتم که حامد گفت:

_می تونم بازم ببینمت.اگه از نظر شوهرت مسئله ای نداشته باشه.

_نه ایراد نداره فقط یه دوستی خوب و ساده.

خندید و به صندلی تکیه داد و دیگه هیچی نگفت، حامد رو رسوندم به همون هتلی که می خواست بعد رفتم خونه یه دوش گرفتم و خوابیدم.شب حدود ساعت 7 بود که لباس پوشیدم تا یکم توی شهر قدم بزنم.رفتم پارک و تا شب همونجا موندم آخر شب برگشتم خونه.صبح زود بیدار شدم و رفم دانشگاه یکم کار داشتم وقتی برگشتم خونه دیدم دوباره حامد جلوی در ایستاده،بهش خندیدم و گفتم:

_سلام.

حامد:سلام حالت چطوره؟

_خوبم.

حامد:جایی کار داری؟

_نه داشتم برمی گشتم.اینجا چه کار می کنی؟

حامد:دیشب فراموش کردم ازت خواهش کن شماره منزلتو بهم بدی؟

یه ورق برداشتم و شماره رو توش نوشتم و گفتم:

_حلا که تا اینجا اومدی بیا بریم تو.

حامد:نه ممنون مزاحم نمی شم.

-می ترسی؟

حامد:از چی؟

_از اینکه با من تو خونه تنها باشی.

خندید و گفت:

_نه دوست ندارم مزاحم باشم همین.

_پس بیا تو.

ماشین رو بردم تو و اونم دنبالم اومد تو.با هم رفتیم بالا و من چایی گذاشتم. حامد توی پذیرایی نشست و من رفتم لباسمو پوشیدم و اومدم براش چایی و میوه اوردم.

حامد:شوهرت کجاست؟

_مسافرت.

حامد:یعنی تو تنهایی؟

_آره.

حامد:از تنهایی نمی تری؟

خندیم و گفتم:نه.

حامد:برای کاررفته؟

_نمی دونم.

حامد:چند وقته رفته؟

_یک سال.

نگام کرد و گفت:

_یک سال؟اون وقت تو بهش چیزی نگفتی؟

_نه.

حامد:شاید نتونسته شاید براش...

دیگه ادامه نداد منم چیزی نگفتم،بلند شدم تلویزیون رو روشن کردم که حامد گفت:

_شوهرتو خیلی دوست داری؟

_خیی ازهمه چیز این دنیا بیشتر.

حامد:اون چی؟


romangram.com | @romangram_com