#نغمه_عشق_پارت_86

_اخه من رو با یه غریبه دید تعجب کرد.

حامد:اینجا خیلی می آیی؟

_هفته ای چندبار.اوایل با امید می اومدم ولی حالا تنها می آم.

حامد:راستی شوهرت کجاست؟

_نگفتی کجا کار می نی؟

فهمید که نمی خوام درباره امید حرف بزنم که گفت:

_توی یه کارخونه ظروف پلاستیکی.

_کارت خوبه؟

حامد:آره.

به صندلی تکیه دادم و گفتم:

_خونه ات کجاست؟

حامد:هنوز جایی رو پیدا نکردم.

_خونواده ات کجان؟

حامد:شهرستان.

-تو چرا اینجایی.

حامد:می خوام روی پای خودم باشم.

_اینم حرفیه.

غذا رو آوردن و هردو شروع کردیم به غذا خوردن.بعداز غذا حامد بلند شد و رفت حساب کنه.

_من حساب می کنم.

حامد:تا یه مرد هست زن دست تو جیبش نمی کنه.

با هم اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم به حامد گفتم:

-بگو کجا می ری برسونمت.

حامد:برو هتل...

_چرا اونجا؟مگه خونه نداری؟

حامد:فعلا نه ولی دارم اجاره می کنم.

_باشه.

ماشین رو روشن کردم و راه افتادم که حامد گفت:

_چرا به من اطمینان کردی؟

_کی گفته من بهت اطمینان دارم؟تو فقط یه غریبه ای.

حامد:پس چرا چیزی بهم نمی گی که برم؟چرا مثل خیلی از دخترا که وقتی پسری می خواد باهاشون حرف بزنه چندتا بارش می کنه بهم حرفی نمی زنی؟

شونه هامو بالا انداختم و گفتم:

_نمی دوم شاید واسه اینکه چشمات حرفتو تصدیق می کنه.در ثانی دختر 17 یا 18 ساله نیستم که زود گول بخورم من الان شوهر دارم.

حامد:می خوام شوهرتو ببینم.

_به موقعش.

حامد:می تونم نغمه صدات کنم؟

_آره.

یه دفعه یادم اومد که من اسممو بهش نگفته بودم خیلی عجیب بود پرسیدم:

_من یادم نمیاد اسممو بهت گفته باشم.

یکم مکث کرد و گفت:


romangram.com | @romangram_com