#نغمه_عشق_پارت_85
حامد:نه.
_چرا؟
حامد:نمی دونم شرایطش پیش نیومد.
_من می رم دانشگاه تو کجا می ری؟
حامد:هرجا نگه داری پیاده می شم.
_مسیرت کجاست؟
حامد:نمی دونم.
_یعنی چی؟از این نمی دونم گفتناش دیگه لجم دراومده بود.یه جا نگه داشتم و گفتم:
_شما کی هستین؟چرا دارین با من بازی می کنین؟
حامد:ممنون.من پیاده می شم.خداحافظ.
_کجا؟صبر کن باید بگی کی هستی؟
حامد:باشه برای بعد.فعلا برو به کارت برس.
بعد پیاده شد و برام دست تکون داد و رفت.گیج شده بودم.گاز دادم و جلوش نگه داشم و گفتم:
-امروز ساعت 2:30 بعدازظهر جلوی خیابون وحدت منتظرم باش.خندید.من براش دست تکون دادم و رفتم تا ظهر مدام به حامد فکر می کردم این دیگه کی بود؟ظهر حدود یک ربع دیر رسیدم،ترافیک بود.از دور دیدمش که یه گوشه ای ایستاده جلوش نگه داشتم که لبخندی زد و سوار شد و گفت:
_سلام.
_سلام،خیلی منتظر شدی؟
حامد:نه خیلی.
_ترافیک بود.خب کجا بریم؟
حامد:بریم رستوران....
_چرا اونجا؟
حامد:همینجوری.
اون همون رستورانی بود که امید برای اولین بار من و برد اونجا.رفتیم همون رستوران. حامد هم پیاده شد و رفتیم تو.به حامد گفتم:
_اینجا همونجایی که من و امید همیشه میاییم اینجا.
به دوتا صندی اشاره کرد و گفت:
_و احتمالا اون دوتا صندلی همونجاییه که تو و امید همیشه روی اون می شینین.
با تعجب نگاش کردم و گفتم:
_آره ولی تو از کجا می دونی؟
شونه هاشو انداخت بالا و گفت:
_چون به این میز بدجوری خیره شده بودی.
بعد رفت روی صندلی نشست و گفت:
_بیا بشین.
گارسن اومد و تا من و با یه مرد غریبه دید گفت:
-سلام.
_سلام.
خجات کشیدم آخه من خیلی اونجا می رفتم هفته ای سه تا چهار بار،گفتم:
-دوتا استیک لطفا.
گارسن:بله.
وبعد رفت و حامد گفت:
_این چرا اینجوری ما رو نگاه می کرد؟
romangram.com | @romangram_com