#نغمه_عشق_پارت_84
دیگه کلافه شدم و گفتم:
_یعنی چی؟شما با من چه کار دارین؟
ناراحت شد و گفتن:
_فکر کردم شاید به یه دوست یا یه همدم احتیاج داشته باشین.
_من به هیچ کس احتیاج ندارم.
مرد جوان:باشه خداحافظ.
_کجا؟
مرد جوان:خودتون گفتین برو.
_من باید بدونم شما کی هستین؟اسم شما چیه؟
یکم مکث کرد و گفت:
_من حامد رفیع هستم.خب خداحافظ.
_این عمل شما چه معنی داره؟
حامد:نمی دونم.
_با من چه کار دارین؟
حامد:می خواستم کنارتون باشم.
_دارین خواستگاری می کنین؟
خندید و گفت:
_نه شما شوهر دارین مگه نه؟
_آره.
حامد:پس خداحافظ.
و بعد رفت کلافه شده بودم این دیگه کی بود؟لحن کلامش یه جوری بود.دروغ تو نگاش نبود.سوار ماشین شدم و جلوش نگه داشتم که نگام کرد و گفتم:
_سوارشو.
نگام کرد و سوار شد بهش گفتم:خب؟!
حامد:خب چی؟
_من نمی فهمم چرا شما دنبال من راه افتادین؟دلیلتون از این کارا چیه؟
حامد:دلم می خواد مثل یه برادر کنارتون باشم.
_آخه چرا؟اصلا چرا فکر می کنین من باید بهتون اعتماد کنم،اصلا چرا من؟من دیگه واقعا گیج شدم.
خندید و گفت:
_زمان همه چیز رو روشن می کنه.
یکم سکوت بینمون برقرار شد و گفت:
_می تونم یه سوال ازتون بکنم؟
_بپرس.
حامد:شوهرتون چه جور آدمیه؟
_ امید؟چی بگم؟خب امید شوهرم بود.همه چیزم بود.همدمم بود.قشنگ و مهربون بود.خلاصه تو دنیا تک بود.
حامد:بود؟
هیچی نگفتم یکم که گذشت گفتم:
_تو از خودت بگو.
حامد:والا من کار می کنم.دیپلمم رو که گرفتم رفتم دنبال کار.
_ازدواج کردی؟
romangram.com | @romangram_com