#نغمه_عشق_پارت_77

_ نغمه مامانته.

بلند شدم و گوشی رو گرفتم و با مامان سلام و احوالپرسی کردم که مامان گفت:

_کجا بودی؟

_با امید رفته بودیم بیرون.

مامان:چرا بهم زنگ نمی زنی؟

_به خدا مامان درگیرم.

مامان:دیشب کجا بودی؟

_مهمونی دعوت بودیم چطور مگه؟

مامان:هیچی زنگ زدم نبودی.

_مامان جون شرمنده سرم خیلی شلوغه.

خندید و گفت:

_هنوز که بچه نداری.اینجوری حرف می زنی وای به حال روزی که بچه دار بشی.

حرفش قلبم رو به دردآوردئ،آروم گفتم:

_بچه؟!

مامان: نغمه حالت خوبه؟

_خوبم،بابا چطوره؟

مامان:خوبه اینجاست می خواد باهات حرف بزنه،از طرف من خداحافظ.

بابا گوشی رو گرفت و گفت:

_سلام دخترم.

کلی احوالپرسی کردیم که بابا گفت:

_چیکار می کنی با امید ؟

قلبم گریه می کرد ولی صداشو در بدو تولد خفه می کردم،آروم گفتم:

_خوبه،سلام می رسونه.

بابا:خونه است؟

_نه.

بابا:بهش سلام برسون.در ضمن اگه چیزی لازم داشتین بهم زود بگو.

_ممنون.حتما.

بعد با هم خداحافظی کردیم.گوشی روکه گذاشتم احساس خیلی بدی بهم دست داد. سعید از بیرون سفارش غذا داد.من رفتم توی اتاق که بخوابم ولی مسخره است من دیگه هیچ وقت بی امید خوابم نمی بره.چرا این قصه تموم نمی شه؟خسته شدم، امیدم،قشنگم،برگرد من منتظرم.خودت گفتی زود برمی گردی نگفتی؟ چرا داری بی وفایی می کنی؟مگه من چیکارت کردم که داری آزارم می دی؟ امید برگرد،به خدا من هیچی نمی خوام فقط تو رو می خوام. امید من و ببخش نتونستم ازمحصول عشقمون نگه داری کنم.من مقصرم،همیشه. امید من بچه ای رو که از تو بود رو از دست دادم.خدایا با من چیکار می خوایی بکنی؟ من که کاری نکردم.بگو چه گناهی مرتکب شدم که امید رو به ازای اون ازم گرفتی؟

تو خلوتم با امید حرف می زدم از لحظه های قشنگ با هم بودن براش می گفتم.حضورشو کنارم احساس می کردم.احساس می کردم کنارمه و بوی نفساشو حس می کردم ولی همش توهم بود. امید نبود هیچ وقت دیگه.تو همون موقع الناز در زد و اومد تو و گفت:

_ نغمه بیا بریم ناهار بخوریم.

اشکامو پاک کردم و با صدایی گرفته گفتم:

-من نمی خورم.تو برو بخور.

اومد تو لب تخت نشست و گفت:

_چرا با خودت اینکارو می کنی؟به خدا امیدم راضی نیست.تو تازه از بیمارستان اومدی،باید غذا بخوری مگه به امید قول ندادی درست رو بخونی،اینجوری؟

یاد قولی که به امید دادم افتادم،باید به قولم وفا کنم ولی اصلا نمی تونم من نمی خوام دکتر باشم اگه امید نباشه.اصلا اگه امید نباشه من نمی خوام زنده باشم.

الناز: نغمه چرا من و تو از هم دور شدیم؟

نگاش کردم وگفتم:

_دور نشدیم.

لبخند تلخی زد و گفت:


romangram.com | @romangram_com