#نغمه_عشق_پارت_49
_آره.
امید:می تونم بیام دنبالت؟
_برات زحمت می شه.
امید:من از تعارف خوشم نمیاد.فردا ساعت 7 منتظرم باش.
_باشه.
امید:شام خوردی؟
_هنوز نه.
امید:پس حاظر شو بیام دنبالت بریم شام بیرون.
_باشه.
بعد خداحافظی کردیم و من لباسمو عوض کردم و منتظرش شدم.تا دیدمش شوق عجیبی در خودم احساس کردم و باز این قلب وامونده داره صدا می کنه،آروم نمی گیره.
امید:سلام.
_سلام نمی آیی تو؟
امید:نه بریم.
با هم رفتیم بیرون.اول گشتی توی شهر زدیم. امید گفت:
_ نغمه تو این دو سه روز که نبودی احساس کردم زندگی بدون تو لحظه ای برام غیر ممکنه،این و جدی می گم.
_برای منم سخت بود.امید؟!
با اون چشمای قشنگ و عاشقش نگام کرد و گفت:
_جان؟!
_یعنی می شه من و تو باهم ازدواج کنیم؟یعنی اینها خواب و خیال نیست؟یعنی تو واقعا منو دوست داری؟
امید:آره.هم من تو رو دوست دارم هم اینها خواب و خیال نیست و هم با هم ازدواج خواهیم کرد.مطمئن باش.
_اما همش مثل یه خواب شیرین می مونه.
دلم می خواست قضیه آرش رو بهش بگم.اون حق داشت بدونه.ولی اگه فهمید و دیگه نخواست باهام حرف بزنه چی؟اگه واقعا دوستم داشته باشه این کار رو نمی کنه.می خواستم زمینه رو برای گفتن آماده کنم ولی از کجا باید شروع می کردم.هیچی نگفتم که امید گفت:
_چرا انقدر ساکتی؟
_ امید ...من...من بهت یک...دروغ گفتم.
امید:چی؟!
یکم دست دست کردم و بعد آروم گفتم:
_من...من نامزد داشتم.
یک دفعه ترمز کرد و توی اون سیاهی شب توی چشمام زل زد و گفت:
_چی گفتی؟!
هول شدم و گفتم:
_منو ببخش. امید ولی من...من قبلا نامزد داشتم.
امید:نه.
از ماشین پیاده شد و گفت:
_ نغمه تو به من دروغ گفتی؟
در حالیکه گریه می کردم گفتم:
_ امید من و ببخش.ولی اگه من از همون اول می گفتم نامزد داشتم تو چه عکس العملی از خودت نشون می دادی؟!
داد زد و گفت:
_ولی تو نباید بهم دروغ می گفتی.
ترسیدم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com