#نغمه_عشق_پارت_18
بالاخره رسیدیم تا وقتی روزنامه رو توی دستام دیدم مردم و زنده شدم. الناز چشاش و بست و گفت:
_ نغمه اول تو نگاه کن.
گشتم پس کجا بود؟ نغمه جاوید.آره خودش بود نغمه جاوید،من قبول شده بودم.
به الناز گفتم:
_حالا تو نگاه کن.
بهم نگاه کرد و گفت:
_قبول شدی؟
با سر حرفشو تایید کردم که شروع کرد به گشتن،خیلی گشت ولی نبود، پس الناز قائمی کجا بود؟شاید اسمش جا افتاده بود که یکدفعه چشمم به الناز قائمی افتاد داد زدم:
_ الناز خودشه.
با دقت نگاه کرد و بعد با صدای بغض آلودی گفت:
_نه نیست.بببین اسم پدر یاسر،ولی اسم بابای من که محمده.
دلم گرفت. الناز اشکاشو پاک کرد و گفت:
_من قبول نشدم نغمه.قبول نشدم.
بغلش کردم و گفتم:
_ الناز من.
توی بغلم آروم گریه می کرد،منم گریه ام گرفته بود کاش منم قبول نشده بودم،کاش الناز با من قبول شده بود. الناز اشکاشو پاک کرد و گفت:
_بریم،می خوام بدونم تو کجا قبول شدی؟
دستشو گرفتم حال خودمو نمیدونستم،هم خوشحال بودم هم خیلی ناراحت به الناز گفتم:
_حالا می خوای چه کار کنی؟
الناز :دیگه حوصله تکرار یه سال و ندارم.
_نه الناز تو باید دوباره بخونی.
الناز :نه نمی تونم.
عصبانی شدم و گفتم:
_آخه چرا؟
الناز :ول کن نغمه .
دوباره بغلش کردم،گریه اش مانتومو خیس کرد ولی بعد آروم شد،بهش گفتم:
_آروم باش.
با حال و روزی که داشتیم بالاخره رسیدیم خونه.نگاش کردم که گفت:
_برو دفترچه رو بیار.
رفتم تو خبر قبولی رو به مامان و بابا دادم،خیلی خوشحال شدند بعد دفترچه رو آوردم و با الناز شروع کردم به گشتن.شیراز قبول شده بودم رشته پزشکی.
دلم لرزید سرمو بلند کردم که الناز با چشماش که پراز اشک بود نگام کرد و گفت:
_خوشحالم که تو قبول شدی باور کن.
_باور می کنم، الناز چرا باید اینجوری می شد؟حالا چی می شه؟
اشکاشو پاک کردو گفت:
_هیچی تو می ری شیراز همین.
_راستی اون جوون بازم دیدیش.
الناز :سعید رو می گی؟
با تعجب گفتم:
_پس اسمش سعیده؟
romangram.com | @romangram_com