#مسافر_پارت_96

آهنگ تموم شده بود ولی هنوز دستام تو موهای آرتان بود و اونم محکم دستاشو دور کمرم حلقه کرده بود.این حسو دوست داشتم با آرتان بودن رو دوست داشتم ولی به ثانیه نکشید که منو از خودش جدا کرد و زل زد تو چشام نگاش بین چشام در حرکت بود

آروم زیرِ گوشم گفت:

-چشات آرامشی داره که تو چشمای هیچ کی نیس

منم رفتم جلو و دستمو گذاشتم رو قلبش و ادامه دادم:

-میدونم که توی قلبت به جز من جای هیچکی نیست

و اضافه کردم :

-مطمئنی؟

-آره تا عمر دارم اسم تو رو زبونمه قول میدم به هیچ کی فکر نکنم و آرامش چشاتو از چشای یکی دیگه نخوام.

روی پنجه های پام ایستادم و زیرِ گردنشو بوسیدم نفس عمیقی کشیدم ورایحه ی خوش عطرشو تو ریه هام پر کردم...

خدیا این خوشحالی رو هیچ وقت ازمون نگیر.

-بریم آرتان؟

دستاشو دور کمرم حلقه کرد و گفت:

-کجا؟

-خونه مامان اینا

تو چشام زل زد و گفت:

-بریم!

مانتومو رو لباسم پوشیدم و با آرتان از خونه خارج شدیم.

لیلی جون درو برامون باز کرد و رفتیم داخل.

-سلام مادر

گونه ش رو بوسیدم و گفتم:

-سلام لیلی جون خوبی؟عیدت مبارک

-عید تو هم مبارک

ومشغول رو بوسی با آرتان شد و من رفتم پیش حاج رضاچون پشتش بهم بود منو ندید آروم دستمو گذاشتم رو چشاش و گفتم:

-سلام بابایی عیدت مبارک

تو همون حالت خندید و گفت:

-سلام وروجکِ بابا خوبی دخترم؟عیدت مبارک

دستامو از روی چشاش برداشتم و رفتم کنارش رو کاناپه نشستم

-مرسی توپه توپم.

آرتان و لیلی جون هم به جمعمون اضافه شدن.قرار شد ناهار اونجا بمونیم

با لیلی جون رفتیم تو آشپزخونه تا وسایل ناهاررو آماده کنیم و میزو بچینیم:

چهار تا بشقاب برداشتم و رو به لیلی جون گفتم:

-مامان خبر داری خاله نرگس سرطان داره؟

دست از پیاز خورد کردن برداشت و اشکش رو پاک کرد:

-آره مادر طفلی جوونه خدا شفاش بده ایشالله همین یه دونه دخترو هم بیشتر نداره.

-باید یه زنگ به یسنا بزنم

میزو چیدم و بعد از ناهار رفتم گوشیمو برداشتم و شماره ی یسنا رو گرفتم:

صدایی که شنیدم اصلاً فکر نمیکردم صدای یسنا باشه خیلی گرفته بود:

-سلام آندیا خوبی؟

پا روی پا انداختم و گفتم:

-سلام یسنا مرسی توخوبی عزیزم؟

آهی کشید و گفت:

-چه خوبی؟چه حالی؟نمیدونی آندیا وقتی مامانم شیمی درمانی میشه چقدر زجر میکشم؛دردو حس میکنه ولی به روی خودش نمیاره تا من عذاب نکشم

romangram.com | @romangram_com