#مسافر_پارت_91
نگاهی از سرتا پا بهم کرد
-شما؟
آرتان نذاشت من چیزی بگم دستشو دور کمرم انداخت
-معرفی میکنم آندیا همسرم
دختره انگار بادش خالی شد نگاهش بین من و آرتان در حرکت بود،با گفتن ببخشید از کنارمون
رد شد و رفت ...
مات و مبهوت بودم نمیدونستم اون دختره چرا با آرتان صحبت میکرد؟اصلاً چرا آرتان حرفشو قطع کرد؟چرا به آرتان گفت عزیزم؟و کلی سئوال دیگه که ذهنمو مشغول کرده بود
صدای آرتان باعث شد از افکار اشفته م دست بکشم
-توضیح میدم برات فقط الان جاش نیس آندیا
لبخند زدم چون بهش اعتماد داشتم وقتی یه قولی میداد زیرش نمیزد از طرفی هم یه جورایی مطمئن بودم بهم خیانت نکرده
محمد صدای آهنگ رو زیاد کرد و دستِ ایدا رو گرفت و برد وسط به دقیقه نکشید که پیست پر شد از خانوما و آقایونی که تو بغل هم میرقصیدن...
آرتان دستمو رفت و گفت:
-افتخار میدی خانومی؟
لبخند زدم و گفتم:
-با کمال میل
آروم و سلانه سلانه باهم به وسط پیست رفتیم
دستِ راستِ آرتان دور کمرم بود و دستِ راستِ من روی شونه ش
بیا کنارم سرو ناز بی تاب
بیا کنارم زیر طاق مهتاب
عطش ببازیم به نسیم دریا
غزل برقصیم تا طلوع فردا
آرتان زیره گوشم زمزمه کرد:
خیلی غیرتی شدیا قیافه ت دیدنی بود
بیا کنارم ساقه ی بهاره
رو فرش برگ و پولک ستاره
پشت چشمی نازک کردم
-سیب زمینی که نیستم .
خمار شعرم می شکنه پیش تو
عجب شرابی نفس تو داره
آرتان سرشو آورد نزدیک گوشم همراه آهنگ خوند:
- گل بهارم در انتظارم ،حریق سبزی بیا کنارم
تن حریرت جوی عطر جاری
صدای گرمت غیرت قناری
بذار بگیرم مثل تور دریا
تو رو در آغوش ، ماهی فراری
romangram.com | @romangram_com