#مسافر_پارت_62

-خب پسرم اینم امانتی به حاج رضا سلام برسون

-چشم بزرگواری شما رو میرسونم

دستی به شونه آرتان زد و گفت:

-برید به سلامت خداحافظ

بعد از خداحافظی شناسنامه هامونو گرفتیم و سوار ماشین شدیم.

-بازم میخوای بخوابی؟

-نه دیگه بیدارم

-ببینیم و تعریف کنیم

آرتان توی راه حتی یه کلمه هم حرف نمیزد بعد انتظار داشت نخوابم.با فکر کردن به خواب خمیازه ای کشیدم که آرتان پوزخند زد:

-چیه؟خوابت میاد؟؟

-هــــا!!؟؟؟ نه...نه

دوباره به روبرو خیره شد و حرفی نزد.منم خواستم بیکار نمونم پس موبایلمو گرفتم و به آیدا زنگ زدم:

-ســــلام آندیا خوبی؟

-سلام عزیزم ممنون تو چطوری؟

-ما هم خوبیم

-خوبین؟تو با کی؟؟

-منو محمد دیگه

-مگه پیشته؟

-آره شما کجایین؟

-دو ساعتی میشه که راه افتادیم راستی لیلی جون بهت زنگ زد؟

-آره فردا سفره ابوالفضل داره

-خب حالا چرا ذوق مرگ شدی؟

-آخه مامان محمد هم هس

-اَی خاک عالم تو سرت چقدر هولی تو دختر

-برو گمشو دیوونه.محمد میگه آرتان چطوره؟

به آرتان نگاه کردم و گفتم:

-اونم خوبه راستی به اون محمد بگو یه موقع حال مارو نپرسه ها

آیدا حرفم رو به محمد منتقل کرد و گفت:

-آقامون محمد آقا میگن حالتون چطوره؟

-اه اه اه چندش هنوز هیچی نشده چه آقامون آقامون راه انداخته خاک تو سره شوهر ذلیلت کنم.بهش بگو خوبم،بیشعور شما با اجازه ی کی اومدین بیرون؟

-با اجازه ی مامان پری؟؟

-هـــا؟؟نمنه؟؟نفهمیدم با اجازه ی کی؟

-ای بابا مامانِ محمدو میگم دیگه، اون گفت بیایم یکم باهم آشنا شیم

-اوکی خوش بگذره عزیزم

-همچنین به شما،تو ماشین فازش بیشتره ها تازه رویایی هم میشه

-بروگمشو منحرف خاک تو سرت خدافظ

آیدا هم خندید و گفت:

-خداحافظ آجی

اصلاً آیدا کلاً فروخته بالا خونه رو کارش از اجاره هم گذشته.





-چی میگفت؟؟

romangram.com | @romangram_com