#مسافر_پارت_42

ای خدا با غیرت خرکی این عود کرد البته من همیشه حدودم رو رعایت میکردم اما امشب از دستم در رفت.

با وسواس زیاد شالم رو کشیدم جلو.

-آرتـــــان...اینقد غیرتی نباش دیگه خوشم نمیاد!

-بیخود...!!!

رسماً یعنی خفه شو.اما مگه من از رو میرم؟

معترضانه گفتم:

-اگه میخوای منو بیاری بیرون وضایع م کنی خب اصلاً نیار!

شام رو در سکوت خوردیم و از رستوران خارج شدیم.

در ماشین و باز کردم و نشستم . صورتم رو به حالت قهر برگردوندم.

-برا من قیافه نگیر

چیزی نگفتم...

-فقط بهت گفتم شالتو بکش جلو.اه اه از دخترای لوس اینقدر بدم میومد خدا نصیبم کرد.

بازم چیزی نگفتم...

-ببین دختره خوب چندتا پسر پشت سرت نشسته بودن و سیخ نگات میکردن من که نمیتونستم اونجا بخاطر چهار تا جوجه فکلی دعوا راه بندازم ،بعدشم هیچ دوست ندارم زنم زیبایی هاشو به بقیه نشون بده.زوره؟

الهی فدای زنم گفتنات بشم که دلمو آب کردی.

-خب باشه قهر نیستم.

تا پام به خونه رسید مثل مرده ها افتادم رو تخت اینقدر خسته بودم که حوصله لباس عوض کردن هم نداشتم.

***

طبق معمول با عجله لباس پوشیدم و از خونه رفتم بیرون.بعد از امتحان آقای سعیدی رو دیدم باهاش احوال پرسی کردم.

-خانوم پارسیان اون تقلبه بدجور به دردم خورد دستتون درد نکنه

-خواهش میکنم قابلی نداشت

علیرضا دانشجوی ترم آخر معماری بود اما بر حسب تصادف یه سری از درسامون مثل هم بود.

دا شتم میرفتم که صداش میخکوبم کرد

-خانوم پارسیان؟

با بی حوصلگی برگشتم و نگاش کردم.حرفشو ادامه داد:

-من از وقتی شما رو تو دانشگاه دیدم خیلی ازتون خوشم اومد آخه مثل دخترای دیگه جلف نبودین خیلی سنگ و رنگین میومدین و میرفتین.

-نظر لطفتونه.

-میشه با خانواده تون صحبت کنید که برای خواستگاری خدمت برسیم.

اوا؟خاک تو سرِ خر این خیلی نفهم بود مگه آرتان و ندیده بود؟اوه فهمیدم من اون موقع گفتم داداشمه.الان خودم ماست مالیش میکنم.چون تو دانشگاه حلقه دستم نمیکردم دیگه این بنده خدا مطمئن شده بود که مجردم.

-نه آقای سعیدی من ازدواج کردم.

مثلا قرار بود ماست مالی کنم.اَی خاک تو سرِ دست و پا چلفتی ت کنم

-اما حلقه ...

-دوست ندارم تو دانشگاه حلقه دستم کنم.درضمن یه خانوم که صد بار ازدواج نمیکنه!

بیچاره با خجالت سرشو انداخت پایین و گفت:

-بله بله شما درست میگید من عذر میخوام باور کنید در جریان نبودم

لبخند ملیحی زدم و خداحافظی کردیم.

دلم برای لیلی جون لک زده بود بهش زنگ زدم تا مطمئن شم خونه س.

-سلام لیلی جون خوبی؟

-سلام دخترم خوبم عزیزم تو چطوری؟؟

-ممنون.لیلی جون خونه ای؟

-آره دختر بیا

-تا نیم ساعت دیگه اونجام فعلاً خداحافظ

romangram.com | @romangram_com